eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه چنین کس ندید سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه بیفتد به گر تو برآیی به بام تا از آن تو شد دیده فرودوختم هر چه پسند بر همه عالم حرام گوش بر در است تا چه بیاید خبر چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام دعوت بی را هیچ نباشد فروغ مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام در همه عمرم شبی بی‌خبر از در درآی تا شب درویش را برآید به شام بار غمت می‌کشم وز همه عالم گر نکند التفات یا نکند احترام رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست گر بکشد بنده‌ایم ور بنوازد ای که ملامت کنی عارف دیوانه را شاهد ما حاضر است گر تو ندانی کدام گو به سلام من آی با همه تندی و جور وز من بی‌دل ستان جان به جواب سلام اگر طالبی راه رو و رنج بر یا برسد جان به حلق یا برسد به کام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/353 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام ببردی از من مهر هر کجا صنمیست مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام به کام با تو التماس من است بسا که فرورفت و برنیامد کام مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق نه پای رفتن از این نه جای مقام چه دشمنی تو که از دست و مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام ملامتم نکند هر که معرفت دارد که می‌بستاند ز دست عقل زمام مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام اگر زبان مرا روزگار دربندد به در سخن آیند ریزه‌های عظام بر آتش غم کدام که نسوخت گر این سخن برود در جهان نماند خام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/352 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اندر نمی‌یابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت و همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم نگفتی بی‌وفا یارا که کنی ما را الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم حیات آن باشد که بر خاک درت میرد دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/350 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روزگاریست که سودازده روی توام خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت محرمی نیست که آرد خبری سوی توام چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام زین سبب خلق جهانند مرید سخنم که ریاضت کش محراب دو ابروی توام دست موتم نکند میخ سراپرده عمر گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام تو مپندار کز این در به ملامت بروم که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام از پرده عشاق چه می‌گوید ترک من پرده برانداز که هندوی توام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/351 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درست است که من توبه شکستم گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت من فارغم از هر چه بگویند که هستم ای که مطلوب تو و ریا بود از بند تو برخاستم و بنشستم از روی نگارین تو بیزارم اگر من تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم زین پیش برآمیختمی با همه مردم تا یار بدیدم در اغیار ببستم ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می من ز نظر در قد و بالای تو مستم شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم حیف است سخن گفتن با هر کس از آن لب دشنام به من ده که درودت بفرستم دیریست که به از تو می‌گفت این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم بند همه غم‌های جهان بر من بود در بند تو افتادم و از جمله برستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/348 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستان امید اگر به دامن وصلت نمی‌رسد دستم شگفت مانده‌ام از بامداد روز وداع که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم بلای تو نگذاشت پارسا در پارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم و از بیخودی ندانستم که در خیال تو عقد نماز چون بستم نماز مست روا نمی‌دارد نماز من که پذیرد که روز و شب مستم چنین که دست خیالت گرفت دامن من چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا اگر چه آب حیاتی هلاک جستم اگر خلاف تو بوده‌ست در همه عمر نه نیک رفت خطا کردم و ندانستم بکش چنان که توانی که آن کس نیست که با وجود تو دعوی کند که من هستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/349 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم به حق مهر و وفایی که میان من و توست که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم پیش از آب و من در من مهر تو بود با آوردم از آن جا نه به بربستم من توام از روی حقیقت لیکن با وجودت نتوان گفت که من هستم دائما عادت من گوشه نشستن بودی تا تو برخاسته‌ای از طلبت ننشستم تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم با تو نگفتم که مرو در پی نروم باز گر این بار که رفتم جستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/347 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل پیش تو و دیده به جای دگرستم تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم روزی به درآیم من از این پرده هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم المنة لله که صید غمی شد کز غم‌های پراکنده برستم آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش بشکستی و من بر سر پیمان درستم تا ذوق درونم خبری می‌دهد از دوست از طعنه دشمن به خدا گر خبرستم می‌خواستمت پیشکشی خدمت جان نیک حقیر است ندانم چه فرستم چون نیک بدیدم که نداری سر بر بخت بخندیدم و بر بگرستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/346 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم بیم آن است بدین دانه که در دام افتم هرگز آشفته‌ی رویی نشدم یا مویی مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد گو بدانید که من با غم رویش جفتم رنگ رویم غم پیش کسان می‌گوید فاش کرد آن که ز بیگانه همی‌بنهفتم پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار معرفت پند همی‌داد و نمی‌پذرفتم هر که این روی ببیند بدهد پشت گریز گر بداند که من از وی به چه پهلو خفتم آتشی بر سرم از داغ جدایی می‌رفت و آبی از دیده همی‌شد که زمین می‌سفتم عجب آن است که با زحمت چندینی خار بوی نشنیدم که چو نشکفتم پیش از این خاطر من خانه‌ی پرمشغله بود با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم آن نیست که درخورد تو گوید سخنی آن چه در وسع در دهن آمد گفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/343 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو تو آمدی مرا بس که حدیث گفتم چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی گل سرخ دارد که چرا همی‌شکفتم چو به منتها رسد برود قرار همه خلق را خبر شد غم که می‌نهفتم به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی همه خاک‌های به دیدگان برفتم دو سه بامداد دیگر که نسیم برآید بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم نشنیده‌ای که فرهاد چگونه سنگ سفتی نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم ز هزار بحلند بندگانت تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/345 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مپندار از لب عبارت که کامی حاصل آید بی‌مرارت فراق افتد میان دوستداران زیان و سود باشد در تجارت یکی را چون ببینی کشتهٔ دوست به دیگر دوستانش ده بشارت ندانم هیچکس در عهد حسنت که بادل باشد الا بی‌بصارت مرا آن گوشهٔ چشم به کشتن می‌کند گویی اشارت گر آن حلوا به دست صوفی افتد خداترسی نباشد روز غارت عجب دارم درون عاشقان را که پیراهن نمی‌سوزد حرارت جمال دوست چندان سایه انداخت که از حقارت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/344 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی انس پیش تو رخت بیفکندم و بنهادم دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ یاد تو مصلحت ببرد از یادم به وفای تو کز آن روز که منی دل نبستم به وفای کس و در نگشادم تا خیال قد و بالای تو در فکر من است گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم به سخن راست نیاید که چه سخنی وین عجبتر که تو و من فرهادم دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم می‌نماید که جفای فلک از دامن من دست کوته نکند تا نکند بنیادم ظاهر آن است که با سابقه‌ی حکم ازل جهد سودی نکند تن به قضا در دادم ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم داوری نیست که از وی بستاند دادم دلم از صحبت به کلی بگرفت وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد عجب ار دیوان نرسد فریادم حب وطن گر چه حدیثیست صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/342 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم تو که از صورت حال ما بی‌خبری غم با تو نگویم که ندانی دردم ای که پندم دهی از و ملامت گویی تو نبودی که من این جام محبت تو برو مصلحت اندیش که من ترک جان دادم از این پیش که بسپردم عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم و گر این عهد به پایان نبرم من که روی از همه عالم به وصالت کردم شرط انصاف نباشد که بمانی فردم راست تو مرا شیفته می‌گردانی گرد عالم به چنین روز نه من می‌گردم خاک نعلین تو ای دوست نمی‌یارم شد تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم روز دیوان جزا دست من و دامن تو تا بگویی به چه جرم آزردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/341 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از در درآمدی و من از به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم او را التفات نبودش به صید من من اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو چه زرد کرد اکسیر بر مسم افتاد و زر شدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/339 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار عهد بکردم که گرد نگردم همی برابرم آید خیال روی تو هر دم نخواستم که بگویم حدیث و چه حاجت که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم به برسیدم مجال صبر ندیدم گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه که من حکایت دیدار دوست درننوردم هر آن کسم که نصیحت همی‌کند به صبوری به هرزه باد هوا می‌دمد بر آهن سردم به چشم‌های تو دانم که تا ز چشم برفتی به چشم و ارادت نظر به هیچ نکردم نه روز می‌بشمردم در انتظار جمالت که روز هجر تو را ز عمر می‌نشمردم چه دشمنی که نکردی چنان که تو باشد به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم تو را که گفت که نه مرد تو باشد گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/340 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چنان در قید مهرت پای بندم که گویی آهوی سر در کمندم گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر حال بی سامان بخندم مرا هوشی نماند از و گوشی که پند هوشمندان کار بندم مجال صبر تنگ آمد به یک بار حدیث بر صحرا فکندم نه مجنونم که بردارم از دوست مده گر عاقلی ای پندم چنین صورت نبندد هیچ نقاش معاذالله من این صورت نبندم چه جان‌ها در غمت فرسود و تن‌ها نه تنها من اسیر و مستمندم تو هم بازآمدی و اگر بازآمدی بخت بلندم گر آوازم دهی من خفته در گور برآساید روان دردمندم سری دارم فدای خاک پایت گر آسایش رسانی ور گزندم و گر در رنج راحت توست من این بیداد بر می‌پسندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/338 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکست عهد مودت نگار برید مهر و وفا یار سست پیوندم به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن نپسندم اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم بیار ساقی سرمست جام باده بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم به خاک پای تو سوگند و جان زنده که من به پای تو در مردن آرزومندم بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم به گفت که از این سخن بگریز کجا روم که به زندان دربندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/336 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم به دیدار تو به گفتار تو خرسندم اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم اگر نعمت قارون کسی در پایت اندازد کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم معلم گو ادب کم کن که من شاگردم پدر گو پند کمتر ده که من فرزندم به در پیت چو گرد افتاده می‌گوید پسندی بر گردی که بر دامانت نپسندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/337 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم بی تو در دامن نخفتم یک شب که نه در بادیه خار مغیلان بودم زنده می‌کرد مرا دم به دم امید وصال ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوییا در چمن و ریحان بودم تا مگر یک بوی تو آرد دم همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم از جور فراقت همه روز این می‌گفت عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/334 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه بردی ای ساقی به ساق فتنه‌انگیزت دریغا بوسه چندی بر زنخدان خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی سپر انداخت عقل از دست برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فغان از قهر لطف‌اندود و زهر شکرآمیزت لب ار بدیدی در سخن گفتن بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنه‌انگیزت دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت دمادم درکش ای صرف و دم درکش که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/333 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو هفته می‌گذرد کان مه دوهفته ندیدم به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم حریف عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی به جای که چرا پند دوستان نشنیدم مرا به هیچ بدادی خلاف محبت هنوز با همه عیبت به جان و بخریدم به خاک پای تو گفتم که تا تو دوست گرفتم ز دوستان مجازی چو دشمنان برمیدم قسم به روی تو گویم از آن زمان که برفتی که هیچ روی ندیدم که روی درنکشیدم تو را ببینم و که خاک پای تو باشم مرا ببینی و چون باد بگذری که ندیدم میان خلق ندیدی که چون دویدمت از پی زهی خجالت مردم چرا به سر ندویدم شکر است ولیکن حلاوتش تو ندانی من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم مرا رواست که دعوی کنم به صدق ارادت که هیچ در همه عالم به دوست برنگزیدم بنال مطرب مجلس بگوی گفته شراب انس بیاور که من نه مرد نبیدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/331 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من با تو نه مرد پنجه بودم افکندم و مردی آزمودم دیدم خاص و عام بردی من نیز نمودم در حلقه کارزارم انداخت آن نیزه که حلقه می‌ربودم انگشت نمای خلق بودم و انگشت به هیچ برنسودم عیب دگران نگویم این بار کاندر حق شنودم گفتم که برآرم از تو فریاد فریاد که نشنوی چه سودم از چشم عنایتم مینداز کاول به تو چشم برگشودم گر سر برود فدای پایت مرگ آمدنیست دیر و زودم امروز چنانم از محبت کآتش به فلک رسید و دودم وان روز که سر برآرم از خاک مشتاق تو همچنان که بودم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/335 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم شاکر نعمت و پرورده احسان بودم چه کند بنده که بر جور تحمل نکند بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم خار نه چنان پای نشاط آبله کرد که سر سبزه و پروای بودم روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل عجب ار قدر نبود آن شب و بودم گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند گویم آن روز که در صحبت جانان بودم که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم به وصالت که نه مستوجب هجران بودم خرم آن روز که بازآیی و گوید آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/332 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من چون تو به ندیدم گلبرگ چنین طری ندیدم مانند تو آدمی در آفاق ممکن نبود پری ندیدم وین بوالعجبی و چشم بندی در صنعت سامری ندیدم با روی تو ماه آسمان را امکان برابری ندیدم لعلی چو لب شکرفشانت در کلبه جوهری ندیدم چون در دو رسته دهانت نظم سخن دری ندیدم مه را که خرد که من به کرات مه دیدم و مشتری ندیدم وین پرده راز پارسایان چندان که تو می‌دری ندیدم دیدم همه آفاق چون تو به ندیدم جوری که تو می‌کنی در اسلام در ملت کافری ندیدم غم چندان که تو می‌خوری ندیدم دیدم همه صوفیان آفاق مثل تو قلندری ندیدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/330 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم که من بی‌دل بی یار نه مرد سفرم خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست سازگاری نکند آب و هوای دگرم وه که گر بر سر کوی تو شبی روز کنم غلغل اندر ملکوت افتد از آه سحرم پای می‌پیچم و چون پای می‌پیچد بار می‌بندم و از بار فروبسته‌ترم چه کنم دست ندارم به گریبان اجل تا به تن در ز غمت پیرهن جان بدرم آتش خشم تو برد آب من خاک آلود بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم هر نوردی که ز طومار غمم باز کنی حرف‌ها بینی آلوده به جگرم نی مپندار که حرفی به زبان آرم اگر تا به سینه چو قلم بازشکافند سرم به هوای سر زلف تو درآویخته بود از سر شاخ زبان برگ سخن‌های ترم گر سخن گویم من بعد شکایت باشد ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم خار سودای تو آویخته در دامن ننگم آید که به اطراف گذرم بصر روشنم از سرمه خاک در توست قیمت خاک تو من دانم کاهل بصرم گر چه در کلبه خلوت بودم نور حضور هم سفر به که نماندست مجال حضرم سرو بالای تو در باغ تصور برپای شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم گر به تن بازکنم جای دگر باکی نیست که به غاشیه بر سر به رکاب تو درم گر به دوری سفر از تو جدا ماند شرم بادم که همان کوته نظرم به قدم رفتم و به سر بازآیم گر به دامن نرسد چنگ قضا و قدرم شوخ چشمی چو مگس کردم و برداشت عدو به مگسران ملامت ز کنار شکرم از قفا سیر نگشتم من بدبخت هنوز می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/329 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈