eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
رنگ از رخم پریده، بهارم خزان شده من زینبم که همسفرم ساربان شده بالم شکسته و بدنم تیر می کشد طوری مرا زدند که قدم کمان شده از وقت حمله سوی حرم، هر چه گشته ام انگار چند طفل، کم از کاروان شده گویای داغ زخمِ سرت در دل من است این خونِ تازه ای که ز محمل روان شده إبن نُمِیرِ خیر‌ندیده به گونه ات... تیری زده که داغ و بلایی گران شده تا جان نداده حرف بزن با رقیه ات از قتلگاه رد شده و نیمه جان شده دیدی به آل فاطمه خیرات داده اند؟! بین گلویم این همه غم استخوان شده سهم منی که کرسیِ تدریس داشتم در کوفه، هتک حرمت و زخم زبان شده اُم حبیبه دید و نفهمید زینبم بس که رخم شکسته و چون ارغوان شده با خواهرم به کوفه چنان خطبه خوان شدیم ذکر ابالحسن سخن کوفیان شده مردان سالخورده ی کوفه به یکدگر گفتند: حیدر آمده، تیغش عیان شده زیباییِ عروج تو را گفتم آن چنان ابن زیاد مانده و لال از بیان شده خیلی دلم گرفته، علی اکبرم کجاست؟! ای ماه روی نیزه، زمان اذان شده کار مرا ببین به کجاها کشیده که زندان، سرای زینبِ بی خانمان شده https://eitaa.com/abdorroghaye
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا https://eitaa.com/abdorroghaye
عمری است رعیتش همگی بهره برده اند از خیر و رحمتش همگی بهره برده اند "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند" از خاک تربتش همگی بهره برده اند آن نوکران که در دل خاک آرمیده اند ذیل شفاعتش همگی بهره برده اند ما که به جای خویش، رسولان و اولیاء از نور خلقتش همگی بهره برده اند صاحب پیاله های بهشتی، برای قرب از چای هئیتش همگی بهره برده اند عابس، بُریر، جُون، حبیب، ابن عوسجه تحت ولایتش همگی بهره برده اند اصحاب یک به یک به مواسات، شهره اند از سختی عطش، همگی بهره برده اند *** خالی نمانده دست کسی بین قتلگاه هنگام غارتش، همگی بهره برده اند https://eitaa.com/abdorroghaye
حال خوش، در گرو فیض سحر داشتن است قرب حق، لازمه اش دیده ی تر داشتن است   آی کنعانِ پر از غم شده، حق یعقوب گاه، حدّ اقل از یار خبر داشتن است   امرِ معشوق رقم خورده جدایی، یعنی سهم عشاق فقط چشم به در داشتن است   بند اگر بندِ نگار است پرت را بشکن گاه گمراه شدن حاصلِ پر داشتن است   اولین مرحله ی بنده ی مهدی بودن همه جا خاطرِ او، مد نظر داشتن است   این که لبخند رضایت بنشانی به لبش دوره ی غربت او، اوج هنر داشتن است   یار او نیستم و امر فرج می طلبم! شرط، در امرِ ظهورش به نفر داشتن است   پدر ماست علی شیر خدا، شاه نجف خیرِ اولاد در این گونه پدر داشتن است   علت اصلی نان شب پُر برکت مان صبح، از روضه ی ارباب گذر داشتن است   کربلا راه نجات است و نجات از آتش... در قدم سوی گل فاطمه برداشتن است   بدترین درد و مصیبات برای مادر بین گودالِ پر از نیزه پسر داشتن است https://eitaa.com/abdorroghaye
بعد از غمی که بین گلو استخوان شده هر صحنه ای برای دلم روضه خوان شده در دست های خادمه ی خانه، بازهم یک ظرف آب دیدم و اشکم روان شده با دیدن حصیرِ کف حجره، زانویم... بین نمازِ نیمه شبم ناتوان شده دیدم گرسنه مانده کمی شیرخواره ای قلبم پر از شراره چون آتش فشان شده دیدارِ صنف و حجره ی غصاب های شهر خیلی غم بزرگ و بلایی گران شده سخت است دیدن گلویِ خونی پدر آن گونه که به لحظه ی دفنش بیان شده گفتند روی نی پدرت سنگ می خورد دیدند پای نی، پسرش نیمه جان شده سخت است بین شام ببینی در ازدحام از آن چه ترس داشته بودی، همان شده دیدم که عمه ام که امان قبیله بود افتاده زیر ضرب کتک، بی امان شده جز من که دیده گوشه ی ویرانه، خواهرش در سن و سال کودکی اش قدکمان شده؟! گرمای زهر را به دل سوخته چه کار بعد از چهل بهار که قلبم خزان شده دیدند وقت غسلِ تنم، جای سلسله در زیر جامه، بر پر و بالم عیان شده https://eitaa.com/abdorroghaye
میان خنده ی دشمن گرفتارم به دشواری کنار علقمه جان می دهی یارم به دشواری مرا انداخته داغت علمدارم به دشواری چگونه از نگاهت تیر بردارم به دشواری میان آسمانم ماه بودی، مُنشقت کردند به ضرب گرز سنگینی به حیدر ملحقت کردند خمیده آمدم سویت، تنت را مختصر دیدم نشستم بر تن آشفته ات چون ابر باریدم چنان مصحف دو دستت را به اشک دیده بوسیدم چرا شرمنده ای؟! از آب که چیزی نپرسیدم به پای عهد خود آخر گذشتی از سر و جانت خودم دیدم که مانده روی مشکت جای دندانت دو بالت شد جدا از پیکرت با ضربه ی شمشیر کمانداران رها کردند از چله، هزاران تیر اگرچه پیکرت شد از هجوم تیرها تسخیر به چوب پرچمت تیری نخورده ماه عالمگیر سه شعبه، دیده ات را زیر و رو کرده ابوفاضل سکینه دیدنت را آرزو کرده ابوفاضل نمانده خیلی از آن قد و بالای دل آرایت نمانده چیزی از آن چشم های ناز و زیبایت تو که تا علقمه رفتی چرا خشک است لب هایت؟! یل ام البنین، زهرا شود دیگر پذیرایت پس از غم های طولانی بیا یک خواب راحت کن سرت را روی دامانش گذار و استراحت کن برای ماندن و برگشتنت انگار راهی نیست میان خیمه، غیر از چند تا کودک، سپاهی نیست برای زینبم بعد از کفیلش تکیه گاهی نیست عمود خیمه ات را می کشم، یعنی پناهی نیست ببین عباس این زن ها ز بس که آبرومندند گره روی گره بر روسریِ خویش می بندند نصیبت علقمه بود و نصیبم می شود گودال چه گودالی که خواهد شد ز سنگ و نیزه مالامال امان از هتک حرمت ها، امان از غارت و جنجال شود در پیش چشم اهل خیمه پیکرم پامال دو چشم نافذت را بستی و خون شد دلم عباس قد رعنای کوچک گشته ات شد قاتلم عباس https://eitaa.com/abdorroghaye
بدتر از شام، غمی بین مصیبات نبود بین این شهر، کسی اهل مراعات نبود جگرم سوخته، بعد از سه شب و روز، حسین حق ما دیدنِ دروازه ی ساعات نبود مردها مست و زنان جامه ی نو پوشیدند شام که جای گذر کردنِ سادات نبود تا شنیدیم، فقط فحش و اهانت بوده بر لب هیچ کسی ذکرِ تحیات نبود نیزه ها را وسط قافله می آوردند در مسیری که بجز لشگر الواط نبود در برِ ناقه ام ای کاش علی اکبر بود سایه ی بر سر این قافله، هیهات نبود بین اطفال هراسان، سر بازار شلوغ سهم زینب به خدا غیر مکافات نبود با که گویم که رساندند مرا بزم شراب بدتر از این غمِ جانسوز، مجازات نبود باده را روی لبت ریخت و شد آب وضو بی خیالت ولی آن دشمن بد ذات نبود بی سبب نیست جراحات لبت بدتر شد چوب دستی که مداوای جراحات نبود چند موضع ز دهانت شده پرخون و غمی... بدتر از این به دل اهل مناجات نبود بست احرام رقیه که به وصلت برسد گرچه این وادیِ ویران شده میقات نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
اگر که منتظری، از گناه صرف نظر کن بیا به خاطرم از اشتباه صرف نظر کن به یک نگاهِ حرامت دلم شکست دوباره هم از گناه و هم از آن نگاه صرف نظر کن به خود بیا... به گناهی مرا معاوضه کردی؟! از آنچه برده تو را قعر چاه صرف نظر کن چگونه مرگِ عزیزان خویش دیدی و خوابی؟! نرو دگر به سوی پرتگاه، صرف نظر کن پناه و حاجت خود را مبر به منزل دیگر به غیر ما تو ز هر جایگاه صرف نظر کن به کربلا برو و از هر آنچه خیرِ دگر هست به جز زیارت آن بارگاه صرف نظر کن بیا برای حسین و غمش دو ماه بگرییم ز کارهای دگر این دو ماه صرف نظر کن فدای صوت ضعیعش که رو به قاتل خود گفت: هنوز زنده ام، از خیمه گاه صرف نظر کن هر آن که رفت به مقتل سریع صرف نظر کرد آهای شمر نرو قتلگاه، صرف نظر کن به روی عرش معلای سینه اش ته گودال... به چکمه ات نرو، ای روسیاه صرف نظر کن https://eitaa.com/abdorroghaye
مِن أینَ لِیَ الخیر به غیر از حرمت مِن أینَ لِیَ النَّجاة جز کهف غمت آن گونه که شیرینی عمرم شده ای باید بشمارم همه دم مغتنمت در سینه ی من که زنده از ماتم توست مانند غمت، نیست غمی با عظمت ای سوره ی فجر، علت بسط جهان زنده شده عالم از دمِ صبح دمت آن عشق مقدسی که در بزم شهود لطف علوی زده برایم رقمت دیدی که کسی مرا خریدار نبود گفتی که بیا روضه، خودم می خرمت برکت بده با یک نظرت بر قدمم تا اینکه شوم نوکر ثابت قدمت با گریه، تمنای شهادت دارم انداخته بر طمع، مرا هم کرمت وا شد گره های کور از زندگی ام دادم به رقیه هر زمانی قسمت تا میر و علمدار غمت عباس است بالاست همیشه تا قیامت علمت یک عمر ازین روضه بهم ریخته ام در قتلگهت ریخته قاتل بهمت آن گونه تنت پخش به صحرا شده که مانده چه کند عقیله با جسم کمت اصلا به چه رویی جلوی مادر تو بردند لباس از بدن محترمت https://eitaa.com/abdorroghaye
ثواب شعر هدیه به شهید مدافع امنیت حسین تقی پور   ای کوکب نورانی اقبال زهرا بعد از تو بابا وای بر احوال زهرا درد یتیمی مرا فی الفور حل کن مثل گذشته دختر خود را بغل کن دلسوزِ غم هایت شدم یک عمر بابا اُم أبیهایت شدم یک عمر بابا یک عمر بر اینگونه داغی برنخوردم قرآن بخوان قدری برایم تا نمردم بر وصله های چادرم که دوست داری... بابا قسم خوردم نگویی رهسپاری قدری نگاهت را به چشمانم بیانداز بنشین... برایت نان تازه می پزم باز این نانجیبی که لَیَهجُر گفت اینجا خیلی غضب دارد، بدش می آید از ما پیشم بمان تا حرمتم محفوظ باشد کاشانه ی پر برکتم محفوظ باشد آتش بگیرد چادرم؟! باور ندارم ریحانه هستم، تاب میخ در ندارم از غربت حیدر، نمردن درد دارد با بار شیشه، ضربه خوردن درد دارد بابا بمان تا دختر تو پر گشاید یک ماه دیگر صبر کن، محسن می آید با رفتنت وای از من و از آه سینه کارم فقط گریه است دیگر در مدینه https://eitaa.com/abdorroghaye
حسن وجه است، وجه کردگارش همیشه بوده عالم ریزه خوارش صلاح کارها در اختیارش فلک چرخیده عمری بر مدارش جهان دارد امان در سایه سارش حسن را میوه ی دل خوانده خاتم سپس نامیده اش عقل مجسم عزیزش را بغل می کرد محکم به روی شانه می بردش دمادم چنان بوده پیمبر دوستدارش ندارد صحن، گنبد هم ندارد رواقی مثل مشهد هم ندارد بمیرم رفت و آمد هم ندارد نه تنها اینکه مرقد هم ندارد ندارد سنگ قبری بر مزارش شده فریادهایش بی اجابت گرفته روزگارش رنگ غربت به او فرمانده اش کرده خیانت خیالش از خودی ها نیست راحت غریبه گشته حتی در دیارش مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد جواب لطف هایش ناسزا شد نصیبش زهرِ در نیش عصا شد سر سجاده، بد حقش ادا شد! زمین افتاد با چشمان تارش به یاد کوچه و دیوارِ خونی به یاد چشم های تار خونی به یاد مادر و رخسار خونی به یاد داغی مسمار خونی شده گریه تمام روزگارش به سینه ریخت عمری مشکلش را غریبی برده حال منزلش را میان خانه دیده قاتلش را به که گوید حسن درد و دلش را؟! ربابی که ندارد در کنارش گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش شده لب تشنه، می سوزد گلویش حسین آمد به چشم تر به سویش نظر کن تا ببینی رو به رویش میان تشت، داغ بی شمارش میان تشت تا پاره جگر ریخت حسینش خاک ها را روی سر ریخت دل زینب به آهی شعله ور ریخت به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت حسن را دید وقت احتضارش خدا را شکر اینجا ساربان نیست عقیله هست... بین دشمنان نیست به دورش، حرمله خنده کنان نیست کنار تشت، چوب خیزران نیست خدا صبرش دهد در داغ یارش https://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه فقط حلم و حیا زیور زینب بودند این دو یک جرعه ای از کوثر زینب بودند انبیایی که به توحید سفارش کردند بهره برده همه از منبر زینب بودند شمع نورانی دین بود و برادرهایش مثل پروانه به دور و بر زینب بودند نام زیبای حسین و حسن از روز نخست مشقِ انشا شده در دفتر زینب بودند صف به صف اهل ملک، بهر تقرب به خدا دست بر سینه، سر معبر زینب بودند پسر عوسجه و عابس و نُعمان و حبیب همه زانو زده در محضر زینب بودند دوری از زینت دنیا و حیا از معبود یادگار پدر و مادر زینب بودند فخر بر رتبه نکردند شهیدان حرم فخرشان بود همین، نوکر زینب بودند عجمیان و علی وردی و خیل شهدا جان فدای نخی از معجر زینب بودند بندگانی که مزیّن به کمالات شدند محو نورانیت عمه ی سادات شدند https://eitaa.com/abdorroghaye
زهراست آن که عرش خدا بوده محفلش تعظیم کرده اند ائمه مقابلش روح الامین در اوج تعالی و قرب خود شد مفتخر به خادمیِ بین منزلش جز او کدام زن، شب عقدش عطا نمود پیراهن عروسی خود را به سائلش او را خدا به مصحف خود مدح کرده است این شعرهای ما که ندارند قابلش بوسه به دست اُم ابیها زدن شده بالاترین مقام نبی در فضائلش مشمول رحمت است کنار پل صراط هر کس دعای حضرت زهراست شاملش وقت هجوم، حرمت او حفظ شد؟ نشد تا روز حشر لعنت شیعه به قاتلش افتاد درب سوخته روی گل علی تا که شود به لحظه ی پیکار، حائلش جا خورد فضه تا که به زهرا نظاره کرد تغییر کرده بود ز بس که شمایلش باری شبیه شیشه، زمان شکستنش تحمیل می کند چه غمی را به حاملش https://eitaa.com/abdorroghaye
زهرا مگیر از حرمم آفتاب را بر چهره ات مبند عزیزم نقاب را شرمنده ام که پای غریبیِ مرتضی کردی تحمل این همه رنج و عذاب را در روزهای صبر علی، با خطابه ات دادی جواب دشمن حاضر جواب را دیدی فراریان اُحد با چه کینه ای بستند دور گردن و دستم طناب را لعنت بر آن که با لگدی فتح باب کرد با که بگویم آخرِ این فتح باب را در خانه ام زدند زنم را مقابلم زهرا حلال کن، منِ خانه خراب را سوزاند آن که غنچه ی نشکفته ی مرا خواهد چشید آتش یوم الحساب را زینب کنار بسترت از حال رفته است از بس که خوانده سوره ی اُم الکتاب را فهمیدم از نفس زدنت، درد پهلویت... از پلک تار و بی رمقت برده خواب را ریحانه ی مجلله و سرو قامتم بیچاره کرده قد خمت، بوتراب را حالا دگر سفارش تابوت می دهی؟! بغضم شکسته، فاطمه کم کن شتاب را هر شب حسین تشنه لب از خواب می پرد بگذار بازهم به برش ظرف آب را https://eitaa.com/abdorroghaye
تقسیم بندی اشعار موجود در کانال: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye
اگرچه بر دلم گناه، چهره ی ممات داد ولی دعای صاحب الزمان مرا حیات داد فدای آن طبیب که به هر محله سر زد و ... دوای هر مریض را به لطف و التفات داد زمان لغزشم کنار منجلاب معصیت به پای سست و بی ثباتِ این گدا ثبات داد نداشتم لیاقتِ غلام پنج تن شدن به لطف خود، جواز نوکریِ آن ذوات داد همین که خواب غفلت از امام، بست دیده ام صدای زنگ ساعت نجف مرا نجات داد خدا نویدِ فتح مرتضی میان جنگ را به حضرت رسول با نزول عادیات داد نگو چرا دلت همیشه مست خاک حیدر است به خاک خلقتم ابوتراب مختصات داد بساط رزق کربلا به دست های مادر است همیشه لطف فاطمه به دست ما برات داد دو ماه و نیم دیده اش کبود بود و تار دید همان زنی که نور بر تمام کائنات داد به پهلوی شکسته، هر تکان عذاب آور است چه رنج ها به فاطمه اقامه ی صلاة داد https://eitaa.com/abdorroghaye