چو ترک #دلبر من شاهدی به شنگی نیست
چو زلف پرشکنش حلقه فرنگی نیست
دهانش ار چه نبینی مگر به وقت سخن
چو نیک درنگری چون #دلم به تنگی نیست
به تیغ غمزهٔ #خونخوار لشکری بزنی
بزن که با تو در او هیچ مرد جنگی نیست
قوی به چنگ من افتاده بود دامن وصل
ولی دریغ که دولت به تیزچنگی نیست
دوم به لطف ندارد عجب که چون #سعدی
غلام سعد ابوبکر سعد زنگی نیست
#چو_ترک_دلبر_من_شاهدی_به_شنگی_نیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/612
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خسرو آنست که در صحبت او #شیرینیست
در بهشتست که همخوابه حورالعینیست
دولت آنست که امکان فراغت باشد
تکیه بر بالش بی دوست نه بس تمکینیست
همه عالم صنم چین به حکایت گویند
صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست
روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش
همه گویند که این ماهی و آن پروینیست
گر منش دوست ندارم همه کس دارد دوست
تا چه ویسیست که در هر طرفش رامینیست
سر مویی نظر آخر به کرم با ما کن
ای که در هر بن موییت #دل مسکینیست
جز به دیدار توام دیده نمیباشد باز
گویی از مهر تو با هر که جهانم کینیست
هر که ماه ختن و سرو روانت گوید
او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست
بنده #خویشتنم #خوان که به شاهی برسم
مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست
نام #سعدی همه جا رفت به شاهدبازی
وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست
کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و #عشق
هر کسی را که تو بینی به سر #خود دینیست
#خسرو_آنست_که_در_صحبت_او_شیرینیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/611
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل نماندهست که گوی خم چوگان تو نیست
خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست
تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد
هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست
در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست
آن چه عیبست که در صورت #زیبای تو هست
وان چه سحرست که در غمزهٔ فتان تو نیست
آب حیوان نتوان گفت که در عالم هست
گر چنانست که در چاه زنخدان تو نیست
از خدا آمدهای آیت رحمت بر خلق
وان کدام آیت لطفست که در شأن تو نیست
گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ
به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست
تو کجا #نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
آخر ای کعبهٔ مقصود کجا افتادی
که #خود از هیچ طرف حد بیابان تو نیست
گر برانی چه کند بنده که فرمان نبرد
ور بخوانی عجب از غایت احسان تو نیست
#سعدی از بند تو هرگز به درآید؟هیهات!
بلکه حیفست بر آن کس که به زندان تو نیست
#دل_نماندهست_که_گوی_خم_چوگان_تو_نیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/613
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه #خود اندر زمین نظیر تو نیست
که #قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم #دل به قد و قامت سرو
که چو بالای #دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که #دلی نیست کان اسیر تو نیست
گر بگیری نظیر من چه کنم
که مرا در جهان نظیر تو نیست
ظاهر آنست کان #دل چو حدید
درخور صدر چون حریر تو نیست
همه عالم به #عشقبازی رفت
نام #سعدی که در ضمیر تو نیست
#نه_خود_اندر_زمین_نظیر_تو_نیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/614
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه که گر من بازبینم روی یار #خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار #خویش را
یارِ بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار #خویش را
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار #خویش را
همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر #دل نهد امیدوارِ #خویش را
رای رای توست #خواهی جنگ و #خواهی آشتی
ما قلم در سر کشیدیم اختیار #خویش را
هر که را در خاک غربت پای در #گل مانْد مانْد
گو دگر در #خواب #خوش بینی دیار #خویش را
عافیت #خواهی نظر در منظر #خوبان مکن
ور کنی بدرود کن #خواب و قرار #خویش را
گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین #خویش
قبلهای دارند و ما #زیبا نگار #خویش را
خاک پایش #خواستم شد بازگفتم #زینهار
من بر آن دامن نمیخواهم غبار #خویش را
دوش حورازادهای دیدم که پنهان از رقیب
در میان یاوران میگفت یار #خویش را
گر مراد #خویش #خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا #خواهی رها کن اختیار #خویش را
درد #دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
بِه که با دشمن نمایی حال زار #خویش را
گر هزارت غم بود با کس نگویی #زینهار
ای برادر تا نبینی غمگسار #خویش را
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن
تا به خدمت عرضه دارم افتقار #خویش را
دوستان گویند #سعدی #دل چرا دادی به #عشق
تا میان خلق کم کردی وقار #خویش را
ما صلاح #خویشتن در بینوایی دیدهایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار #خویش را
#وه_که_گر_من_بازبینم_روی_یار_خویش_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/610
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای #دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال #عشق شد
با پریشانی #دل شوریده چشم #خواب داشت
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان #دل
شحنه #عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
نقش #نامت کرده #دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
دیدهام میجست و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم سخت #شیرین مینمود
کی گمان بردم که شهدآلوده زهر #ناب داشت
#سعدی این ره مشکل افتادست در دریای #عشق
اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت
#دوش_دور_از_رویت_ای_جان_جانم_از_غم_تاب_داشت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/609
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوشم آن سنگ #دل پریشان داشت
یار #دل برده دست بر جان داشت
دیده در میفشاند در دامن
گوییا آستین مرجان داشت
اندرونم ز شوق میسوزد
ور ننالیدمی چه درمان داشت
مینپنداشتم که روز شود
تا بدیدم سحر که پایان داشت
در باغ بهشت بگشودند
باد گویی کلید رضوان داشت
غنچه دیدم که از نسیم صبا
همچو من دست در گریبان داشت
که نه تنها منم ربوده #عشق
هر #گلی #بلبلی غزل #خوان داشت
رازم از پرده برملا افتاد
چند شاید به صبر پنهان داشت
#سعدیا ترک جان بباید گفت
که به یک #دل دو دوست نتوان داشت
#دوشم_آن_سنگ_دل_پریشان_داشت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/608
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو ابر زلف تو پیرامن #قمر میگشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
ز شور #عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو #شیرینتر از شکر میگشت
خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد
وجود مرده از آن آب جانور میگشت
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر میگشت
دل از دریچه فکرت به #نفس #ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر میگشت
ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر میگشت
ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ فراغ من این قدر میگشت
#چو_ابر_زلف_تو_پیرامن_قمر_میگشت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/607
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیال روی توام دوش در نظر میگشت
وجود خستهام از #عشق بیخبر میگشت
همای شخص من از آشیان شادی دور
چو مرغ حلق بریده به خاک بر میگشت
دل ضعیفم از آن کرد آه #خون آلود
که در میانه #خونابه جگر میگشت
چنان غریو برآورده بودم از غم #عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر میگشت
ز آب دیده من فرش خاک تر میشد
ز بانگ #ناله من گوش چرخ کر میگشت
قیاس کن که #دلم را چه تیر #عشق رسید
که پیش #ناوک هجر تو جان سپر میگشت
صبور باش و بدین روز #دل بنه #سعدی
که روز اولم این روز در نظر میگشت
#خیال_روی_توام_دوش_در_نظر_میگشت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/606
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
چو #شمع زار و چو پروانه در به در میگشت
هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر میگشت
سرش مدام ز شور #شراب #عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و #شر میگشت
چو بیدلان همه در کار #عشق میآویخت
چو ابلهان همه از راه عقل برمیگشت
ز بخت، بیره و آیین و پا و سر میزیست
ز #عشق، بیدل و آرام و #خواب و #خور میگشت
هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهده کم گرد و بیشتر میگشت
به هر طریق که باشد نصیحتش مکنید
که او به قول نصیحت کنان بتر میگشت
#دلی_که_دید_که_پیرامن_خطر_میگشت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/605
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن را که میسر نشود صبر و قناعت
باید که ببندد کمر خدمت و طاعت
چون دوست گرفتی چه غم از دشمن #خونخوار؟
گو بوق ملامت بزن و کوس شناعت
گر #خود همه بیداد کند هیچ مگویید
تعذیب #دلارام به از ذل شفاعت
از هر چه تو گویی به قناعت بشکیبم
امکان شکیب از تو محالست و قناعت
گر نسخه روی تو به بازار برآرند
نقاش ببندد در دکان صناعت
جان بر کف دست آمده تا روی تو بیند
خود #شرم نمیآیدش از ننگ بضاعت
دریاب دمی صحبت یاری که دگربار
چون رفت نیاید به کمند آن دم و ساعت
انصاف نباشد که من خسته رنجور
پروانه او باشم و او #شمع جماعت
لیکن چه توان کرد که قوت نتوان کرد
با گردش ایام به بازوی شجاعت
دل در #هوست #خون شد و جان در طلبت سوخت
با این همه #سعدی خجل از ننگ بضاعت
#آن_را_که_میسر_نشود_صبر_و_قناعت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/604
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه #خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران #بهاری به نظافت
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت
ای سرو خرامان گذری از در رحمت
وی ماه درفشان نظری از سر رأفت
گویند برو تا برود صحبتت از #دل
ترسم #هوسم بیش کند بعد مسافت
ای عقل نگفتم که تو در #عشق نگنجی
در دولت خاقان نتوان کرد خلافت
با قد تو #زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت
آن را که #دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت
شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان
درویش نباید که برنجد به ظرافت
#سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و هول و مخافت
#ای_دیدنت_آسایش_و_خندیدنت_آفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/603
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#عشق در #دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام #دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت
#عشق و سودا و #هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندرآیم گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیم جان کاین بار #خونم میخورد
ور نه این #دل چند بار از دست رفت
مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت
#سعدیا با یار #عشق آسان بود
#عشق باز اکنون که یار از دست رفت
#عشق_در_دل_ماند_و_یار_از_دست_رفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/601
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر #دلت از ما بگرفت
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود #دلم روی تو سودا بگرفت
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
سایهای در #دلم انداخت که صد جا بگرفت
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
هر چراغی که زمین از #دل صهبا بگرفت
الغیاث از من #دل سوخته ای سنگین #دل
در تو نگرفت که #خون در #دل خارا بگرفت
دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بگرفت انده تو جانم و #زیبا بگرفت
دل #سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت
#دلم_از_دست_غمت_دامن_صحرا_بگرفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/600
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری #غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی #نابرگرفته کام را
هم تازهرویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را
گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت میدهی
جز سر نمیدانم نهادن عذر این اقدام را
چون بخت نیکانجام را با ما به کلی صلح شد
بگذار تا جان میدهد بدگوی بدفرجام را
#سعدی عَلَم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان
ما بت پرستی میکنیم آن گه چنین اصنام را
#امشب_سبکتر_میزنند_این_طبل_بیهنگام_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/599
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشمت چو تیغ غمزه #خونخوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد
مؤمن ز دست #عشق تو زنار برگرفت
#عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد
جورت در امید به یک بار برگرفت
شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد
صوفی طریق خانه خمار برگرفت
با هر که مشورت کنم از جور آن صنم
گوید ببایدت #دل از این کار برگرفت
دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهده یار برگرفت
#سعدی به خفیه #خون جگر #خورد بارها
این بار پرده از سر اسرار برگرفت
#چشمت_چو_تیغ_غمزه_خونخوار_برگرفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/598
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که #دلارام دید از #دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعلهای برفروخت پرتو #خورشید #عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و #نام رفت
گر به همه عمر #خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت
همت #سعدی به #عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به #ناکام رفت
#هر_که_دلارام_دید_از_دلش_آرام_رفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/597
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از #دل دیوانه به یک بار برفت
باد بوی #گل رویش به #گلستان آورد
آب #گلزار بشد رونق #عطار برفت
صورت یوسف #نادیده صفت میکردیم
چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت
بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را
که مرا در حق این طایفه انکار برفت
در سرم بود که هرگز ندهم #دل به خیال
به سرت کز سر من آن همه پندار برفت
آخر این مور میان بسته افتان خیزان
چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت
به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت
به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید
دلش از دست ببردند و به زنار برفت
پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند
نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت
تو نه مرد #گل بستان امیدی #سعدی
که به پهلو نتوانی به سر خار برفت
#کیست_آن_لعبت_خندان_که_پری_وار_برفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/602
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
این که تو داری قیامتست نه قامت
وین نه تبسم که معجزست و کرامت
هر که تماشای روی چون #قمرت کرد
سینه سپر کرد پیش تیر ملامت
هر شب و روزی که بی تو میرود از عمر
بر #نفسی میرود هزار ندامت
عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم
باقی عمر ایستادهام به غرامت
سرو خرامان چو قد معتدلت نیست
آن همه وصفش که میکنند به قامت
چشم مسافر که بر جمال تو افتاد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت
اهل فریقین در تو خیره بمانند
گر بروی در حسابگاه قیامت
این همه سختی و #نامرادی #سعدی
چون تو پسندی سعادتست و سلامت
#این_که_تو_داری_قیامتست_نه_قامت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/595
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای کسوت #زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو #خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه روی بپوشاند #خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا #خواهی میکن که نمیگردد
غم گرد #دل #سعدی با یاد طربناکت
#ای_کسوت_زیبایی_بر_قامت_چالاکت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/596
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که رحمت مینیاید بر منت
آفرین بر جان و رحمت بر تنت
قامتت گویم که #دلبندست و #خوب
یا سخن یا آمدن یا رفتنت
شرمش از روی تو باید آفتاب
کاندرآید بامداد از روزنت
حسن اندامت نمیگویم به #شرح
خود حکایت میکند پیراهنت
ای که سر تا پایت از #گل خرمنست
رحمتی کن بر گدای خرمنت
ماه رویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت
ای جمال کعبه رویی باز کن
تا طوافی میکنم پیرامنت
دست گیر این پنج روزم در حیات
تا نگیرم در قیامت دامنت
عزم دارم کز #دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت
درد #دل با سنگدل گفتن چه سود
باد سردی میدمم در آهنت
گفتم از جورت بریزم #خون #خویش
گفت #خون #خویشتن در گردنت
گفتم آتش درزنم آفاق را
گفت #سعدی درنگیرد با منت
#ای_که_رحمت_مینیاید_بر_منت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/594
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفرین خدای بر جانت
که چه #شیرین لبست و دندانت
هر که را گم شدست یوسف #دل
گو ببین در چه زنخدانت
فتنه در پارس بر نمیخیزد
مگر از چشمهای فتانت
سرو اگر نیز آمدی و شدی
نرسیدی بگرد جولانت
شب تو روز دیگران باشد
کآفتابست در شبستانت
تا کی ای بوستان روحانی
گله از دست بوستانبانت
#بلبلانیم یک #نفس بگذار
تا بنالیم در #گلستانت
گر هزارم جفا و جور کنی
دوست دارم هزار چندانت
آزمودیم زور بازوی صبر
و آبگینست پیش سندانت
تو وفا گر کنی و گر نکنی
ما به آخر بریم پیمانت
مژده از من ستان به شادی وصل
گر بمیرم به درد هجرانت
#سعدیا زنده عارفی باشی
گر برآید در این طلب جانت
#آفرین_خدای_بر_جانت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/593
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت
روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را
سر بر نکند #خورشید الا ز گریبانت
جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید
چون باد بجنباند شاخی ز #گلستانت
دیوار سرایت را نقاش نمیباید
تو #زینت ایوانی نه صورت ایوانت
هر چند نمیسوزد بر من #دل سنگینت
گویی #دل من سنگیست در چاه زنخدانت
جان باختن آسان است اندر نظرت لیکن
این #لاشه نمیبینم شایسته قربانت
با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری
پیش قدمت مردن #خوشتر که به هجرانت
ای بادیه هجران تا #عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت
دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن
زآنگه که در افتادم با قامت فتانت
شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز
#سعدی که تو جان دارد بل دوستتر از جانت
بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیدهست
این تشنه که میمیرد بر چشمه حیوانت
#ای_جان_خردمندان_گوی_خم_چوگانت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/592
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
#شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت
تو #خود شکری یا عسلست آب دهانت
یک روز عنایت کن و تیری به من انداز
باشد که تفرج بکنم دست و کمانت
گر راه بگردانی و گر روی بپوشی
من مینگرم گوشه چشم نگرانت
بر سرو نباشد رخ چون ماه منیرت
بر ماه نباشد قد چون سرو روانت
آخر چه بلایی تو که در وصف نیایی
بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت
هر کس که ملامت کند از #عشق تو ما را
معذور بدارند چو بینند عیانت
حیفست چنین روی نگارین که بپوشی
سودی به مساکین رسد آخر چه #زیانت
بازآی که در دیده بماندست خیالت
بنشین که به خاطر بگرفتست نشانت
بسیار نباشد #دلی از دست بدادن
از جان رمقی دارم و هم برخی جانت
دشنام کرم کردی و گفتی و شنیدم
خرم تن #سعدی که برآمد به زبانت
#جان_و_تنم_ای_دوست_فدای_تن_و_جانت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/591
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو نیست راه برون آمدن ز میدانت
ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت
به راستی که نخواهم بریدن از تو امید
به دوستی که نخواهم شکست پیمانت
گرم هلاک پسندی ورم بقا بخشی
به هر چه حکم کنی #نافذست فرمانت
اگر تو عید همایون به عهد بازآیی
بخیلم ار نکنم #خویشتن به قربانت
مه دوهفته ندارد فروغ چندانی
که آفتاب که میتابد از گریبانت
اگر نه سرو که طوبی برآمدی در باغ
خجل شدی چو بدیدی قد خرامانت
نظر به روی تو #صاحبدلی نیندازد
که بیدلش نکند چشمهای فتانت
غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر میکنند پنهانت
بیا و گر همه بد کردهای که نیکت باد
دعای نیکان از چشم بد نگهبانت
به خاک پات که گر سر فدا کند #سعدی
مقصرست هنوز از ادای احسانت
#چو_نیست_راه_برون_آمدن_ز_میدانت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/590
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈