eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دهان آن بت عیار بنگرید در در میان لعل شکربار بنگرید بستان عارضش که تماشاگه پرنرگس و بنفشه و بنگرید از ما به یک نظر بستاند هزار این آبروی و رونق بازار بنگرید سنبل نشانده بر سوری نگه کنید عنبرفشانده گرد سمن زار بنگرید امروز روی یار بسی ز دیست امسال کار من بتر از پار بنگرید در عهد شاه عادل اگر فتنه این چشم مست و فتنه بنگرید گفتار بشنویدش و دانم که ز کبر با کس سخن نگوید رفتار بنگرید آن دم که جعد زلف پریشان برافکند صد به طره طرار بنگرید گنجیست درج در عقیقین آن پسر بالای گنج حلقه زده مار بنگرید چشمش به تیغ غمزه خیره کش شهری گرفت قوت بیمار بنگرید آتشکدست باطن ز سوز سوزی که در در اشعار بنگرید دی گفت من از آن توام به طنز این عشوه دروغ دگربار بنگرید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/430 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاباست آن پری‌رخ یا ملائک یا بشر؟ قامتاست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟ هَدَّصبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنا صادَقَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر گُلبُناست آن یا تن یا حریر؟ آهناست آن یا یا حَجَر؟ تِهْتُ؛و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی اِنّ‌نَا حِرْتُ؛وَ المأمولُ نَحوی مَا احتیالی اِن هَجَر باغ فردوس است؛ نخوانم یا جان است؛ نگویم یا قُللِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ اَمعلَی التقدیرِ اِنّی اَبتَغیٰ، اَینَ المَفَر؟ بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به چشم شورانگیز بین! تا نجم بینی بر شجر یُکرِهُالمحبوبُ وَصلی؛ اِنتَهیٰ عَمّا نَهیٰ یَرسِمُالمنظورُ قَتلی اِرتَضیٰ فی ما اَمَر کاشاندک‌ مایه نرمی در خطابش دیدمی وَرمرا به سختی کُشت، سهل است اینقدَر قِیلَلی: فِی‌الحُبِّ اَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دولَةٌاَلقیٰ بِمَن‌اَلقیٰ بِروحی فِی‌الخَطر گوشه گیرای یار! یا جان در میان آور! که تیرباراناست؛ یا تسلیم باید یا حَذَر فَالتَنائیغُصَّةٌ؛ ما ذاقَ اِلّا مَن صَبا والتدَانی فُرصةٌ؛ ما اِلّا مَن صَبَر دختران طبع را یعنی سخن با این جمال آبرویینیست پیش آن آن پسر لَحظُکَ‌القَتّالَیَغویٰ فی هلاکی؛ تَدَع! عِطفُکَ‌المَیّاسَیَسعیٰ فی بَلائی؛ تَذَر! آخر ایسرو روان! بر ما گذر کن یک زمان! آخر ایآرام جان! در ما نظر کن یک نظر! یا رَخیمَالجِسمِ! لَوْ اَنتَ، شَخصی مَا انحَنیٰ یا کَحیلَ‌الطَرفِ!لَوْ اَنتَ، دَمعی مَا انحَدَر دوستیرا گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب! طُرفهمی‌دارم که بی چون بردی به سر بَعضُخِلّانی اَتانی سائلاً عَن قِصَّتی قُلتُلا تَسئَل! صُفار الوَجه یُغنی عن خبر گفت ! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز! را یا مال باید یا صبوری یا سفر ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/429 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آمد گه آن که بوی منسوخ کند خواب از سر خفتگان به دربرد بیداری اسحار ما کلبه زهد برگرفتیم سجاده که می‌برد به خمار یک رنگ شویم تا نباشد این خرقه سترپوش زنار برخیز که چشم‌های مستت خفتست و هزار فتنه بیدار وقتی صنمی ربودی تو خلق ربوده‌ای به یک بار یا خاطر به ما ده یا خاطر ما ز دست بگذار نه راه شدن نه روی بودن معشوقه ملول و ما گرفتار هم زخم تو به چو می‌خورم زخم هم بار تو به چو می‌کشم بار من پیش نهاده‌ام که در برگردم و برنگردم از یار گر دنیی و آخرت بیاری کاین هر دو بگیر و دوست بگذار ما یوسف نمی‌فروشیم تو سیم سیاه نگه دار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/428 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار چون نتواند کشید دست در آغوش یار گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار آتش آه است و دود می‌رودش تا به سقف چشمه چشمست و موج می‌زندش بر کنار گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام غمزده‌ای بر درست چون سگ اصحاب غار این همه بار احتمال می‌کنم و می‌روم اشتر مست از نشاط گرم رود بار ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش گر بکشی حاکمی ور بدهی تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست روی ترش گر کنی تلخ تو گوار اگر داغ در تو مؤثر شود فخر بود بنده را داغ خداوندگار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/427 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دولت جان پرورست صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره بی انتظار آخر عهد شبست اول ای ندیم دوم بایدت سر ز گریبان برآر دور نباشد که خلق روز تصور کنند گر بنمایی به شب طلعت مشعله‌ای برفروز مشغله‌ای پیش گیر تا ببرم از سرم زحمت و خمار خیز و غنیمت جنبش باد ربیع ناله موزون مرغ بوی زار برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقی دفتریست معرفت کردگار روز خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم شب بگذشت از حساب روز برفت از دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت برق یمانی بجست گرد بماند از سوار دفتر فکرت بشوی گفته بگوی دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/426 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده کدام است بر هوشیار آن که بمیرد به سر کوی یار عاشق دیوانه سرمست را پند خردمند نیاید به کار سر که به کشتن بنهی پیش دوست به که به گشتن بنهی در دیار ای که بردی و جان سوختی در سر سودای تو شد روزگار شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ کوه احد گر تو نهی نیست بار بندی مهر تو نیابد خلاص غرقه تو نبیند کنار درد نهانی تنگم بسوخت لاجرمم ببود آشکار در آرام تصور مکن وز مژه‌ام توقع مدار گر از ماست شکایت بگوی ور گنه از توست غرامت بیار بر سر پا عذر نباشد قبول تا ننشینی ننشیند غبار دل چه محل دارد و دینار چیست مدعیم گر نکنم جان نثار اگر زخم غم مخور فخر بود داغ خداوندگار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/425 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صبر پای دار که پیمان شکست یار کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار برخاست آهم از و در نشست چشم یا رب ز من چه خاست که بی من نشست یار در یار نیست مرا صبر و سیم و زر لیک آب چشم و آتش هر دو هست یار چون قامتم کمان صفت از غم خمیده دید چون تیر ز کنارم بجست یار به بندگیش کمر بسته‌ای ولیک منت منه که طرفی از این برنبست یار اکنون که بی‌وفایی یارت درست شد در شکن امید که پیمان شکست یار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/423 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرط است جفا کشیدن از یار خمر است و خمار و و خار من معتقدم که هر چه گویی بود از لب شکربار پیش دگری نمی‌توان رفت از تو به تو آمدم به زنهار عیبت نکنم اگر بخندی بر من چو بگریم از غمت زار شک نیست که بوستان بخندد هر گه که بگرید ابر آذار تو می‌روی و خبر نداری واندر عقبت قلوب و ابصار گر پیش تو نوبتی بمیرم هیچم نبود گزند و تیمار جز حسرت آن که زنده گردم تا پیش بمیرمت دگربار گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی بنشینم و روی به دیوار دانم که میسرم نگردد تو سنگ درآوری به گفتار نرود به سختی از پیش با قید کجا رود گرفتار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/424 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی تو می‌نماید آینهٔ ما کآینه پاکیزه است و روی تو چون می روشن در آبگینهٔ خویِ جمیل از جمالِ روی تو پیدا هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا صیدِ بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا طایرِ مسکین که مهر بست به جایی گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد اَحِبّا نمی‌برم به اطبا برخیِ جانت شوم که افق را پیش بمیرد چراغدانِ ثریا گر تو شکر آستین نفشانی هر مگسی طوطیی شوند شکرخا لعبت اگر تُرُش ننشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا مردِ تماشای باغِ حسن تو دستْ فرومایگان برند به یغما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/422 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت هیچ مصلح به کوی نرفت که نه دنیا و آخرت درباخت آن چنانش به ذکر مشغولم که ندانم به پرداخت همچنان شکر می‌گویم که گرم بسوخت جان بنواخت از حدیث تو نیست تحفه روزگار اهل شناخت آفرین بر زبان کاین همه شور در جهان انداخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/421 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم متصور نشود صورت و بالای دگر وامقی بود که دیوانه عذرایی بود منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر وقت آنست که صحرا و سنبل گیرد خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر بامدادان به تماشای چمن بیرون آی تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست امروز تحمل کن و فردای دگر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/419 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای کند در رضای یار گر بر وجود عاشق نهند تیغ بیند خطای و نبیند خطای یار یار از برای گرفتن طریق نیست ما بکشیم از برای یار یاران شنیده‌ام که بیابان گرفته‌اند بی‌طاقت از ملامت خلق و جفای یار من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار گفتی هوای باغ در ایام ما را به در نمی‌رود از سر هوای یار بستان بی مشاهده دیدن مجاهده‌ست ور صد درخت بنشانی به جای یار ای باد اگر به روحانیان روی یار قدیم را برسانی دعای یار ما را ز درد تو با کس حدیث نیست هم پیش یار گفته شود ماجرای یار هر کس میان جمعی و و گوشه‌ای بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/420 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به فلک می‌رسد از روی چو تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد مردگان بازنشینند به ز قبور آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد که ندارد نظری با چو تو سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز مست چندان که بکوشند نباشد مستور این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد نتوانم که حکایت کنم الا به حضور منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد من به سخنی تو به نکویی مشهور سختم آید که به هر دیده تو را می‌نگرند غیرتت آمد نه عجب سعد غیور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/418 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن کیست که می‌رود به نخجیر پای دوستان به زنجیر همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر این است بهشت اگر شنیدی کز دیدن آن جوان شود پیر از کمان دست و بازوش افتاده خبر ندارد از تیر نقاش که صورتش ببیند از دست بیفکند تصاویر ای سخت جفای سست پیوند رفتی و چنین برفت تقدیر کوته نظران ملامت از بی فایده می‌کنند و تحذیر با جان من از جسد برآید خونی که فروشده‌ست با شیر گر جان طلبد حبیب عشاق نه منع روا بود نه تأخیر آن را که مراد دوست باید گو ترک مراد گیر چو اسیر ماندی تدبیر تو چیست ترک تدبیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/416 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از همه باشد به حقیقت گزیر وز تو نباشد که نداری نظیر مشرب نبود بی زحام دعوت منعم نبود بی فقیر آن عرق است از بدنت یا آن است از دهنت یا عبیر بذل تو کردم تن و هوش و روان وقف تو کردم و چشم و ضمیر دل چه بود جان که بدو زنده‌ام گو بده ای دوست که گویم بگیر راحت جان باشد از آن قبضه تیغ مرهم باشد از آن جعبه تیر درد نهانی به که گویم که نیست باخبر از درد من الا خبیر عیب کنندم که چه دیدی در او کور نداند که چه بیند بصیر چون نرود در پی کمند آهوی بیچاره به گردن اسیر هر که شیفته دارد چو من بس که بگوید سخن ناله به چه دانی است بوی آید چو بسوزد عبیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/415 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پروانه نمی‌شکیبد از دور ور قصد کند بسوزدش نور هر کس به تعلقی گرفتار صاحب نظران به منظور آن روز که روز حشر باشد دیوان حساب و عرض منشور ما زنده به ذکر دوست باشیم دیگر حیوان به نفخه صور یا رب که تو در بهشت باشی تا کس نکند نگاه در حور ما مست نه تشنه سلسبیل و کافور بیم است آه مشتاق کآتش بزند حجاب مستور من دانم و دردمند بیدار آهنگ شب دراز دیجور آخر ز هلاک ما چه خیزد سیمرغ چه می‌کند به عصفور نزدیک نمی‌شوی به صورت وز دیده نمی‌شوی دور از پیش تو راه رفتنم نیست گردن به کمند به که مهجور چو مرادت انگبین است واجب بود احتمال زنبور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/417 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای پسر وی از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر تا تو مصور شدی در یکتای من جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر عیب کنندم که چند در پی روی چون نرود بنده‌وار هر که برندش اسیر بسته زنجیر زلف زود نیابد خلاص دیر برآید به جهد هر که فرو شد به قیر چون تو بتی بگذرد سروقد سیم ساق هر که در او ننگرد مرده بود یا ضریر گر نبرم دوست کیست که مانند اوست کبر کند بی خلاف هر که بود بی‌نظیر قامت سرو کاین همه وصفش کنند هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر هر که طلبکار توست روی نتابد ز تیغ وان که هوادار توست بازنگردد به تیر بوسه دهم بنده‌وار بر قدمت ور سرم در سر این می‌رود بی سر و پایی مگیر اگر و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر گر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/414 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر کز دست می‌رود سرم ای دوست دست گیر شرط است دستگیری درمندگان و من هر روز ترم ای دوست دست گیر پایاب نیست بحر غمت را و من غریق خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر سر می‌نهم که پای برآرم ز دام وین کی شود میسرم ای دوست دست گیر دل جان همی‌سپارد و فریاد می‌کند کآخر به کار تو درم ای دوست دست گیر راضی شدم به یک نظر اکنون که وصل نیست آخر بدین محقرم ای دوست دست گیر از دامن تو دست ندارم که دست نیست بر دستگیر دیگرم ای دوست دست گیر نه بارها به تو برداشت دست عجز یک بارش از سر کرم ای دوست دست گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/413 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر گم شدم در راه سودا رهنمایا ره نمای شخصم از پای اندر آمد دستگیرا دست گیر گر ز پیش برانی چون سگ از مسجد مرا سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر چون کنم کز شکیبایم ز چون کنم کز جان گزیر است و ز جانان بی تو گر در جنتم سلسبیل با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر گر بپرد مرغ وصلت در هوای بخت من وه که آن ساعت ز شادی چارپر گردم چو تیر تا روانم هست راند بر زبان تا وجودم هست کند نقشت در ضمیر گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر بوالعجب شوریده‌ام سهوم به رحمت درگذار سهمگن درمانده‌ام جرمم به طاعت درپذیر آه دردآلود گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/412 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست از سر زلف تو در پای ما زنجیر من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر از من ای خسرو تو نظر بازمگیر گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر در بود که جان بر تو فشانم روزی باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر پیرانه سر از من عجبت می‌آید چه جوانی تو که از دست ببردی پیر من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند برو ای که عاشق نبود پندپذیر پیکر مطبوع برای نظر است گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/411 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت بلای غمزه چه که در یاران مهربان انداخت ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم که روزگار حدیث تو در میان انداخت نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت همین حکایت روزی به دوستان برسد که از پی جانان برفت و جان انداخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/410 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به خلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی تو باز لازم است آن که دارد این همه لطف که تحمل کنندش این همه ای به درخت بالایت مرغ جان رمیده در پرواز آن نه نظر بود که کند از چنین روی در به روی فراز بخورم گر ز دست توست نبید نکنم گر خلاف توست نماز گر بگریم چو معذورم کس نگوید در آتشم مگداز می‌نگفتم سخن در آتش تا نگفت آب دیده غماز آب و آتش خلاف یک دگرند نشنیدیم و صبر انباز هر که دیدار دوست می‌طلبد دوستی را حقیقت است و مجاز آرزومند کعبه را است که تحمل کند نشیب و فراز زنده عاشقی باشد که بمیرد بر آستان نیاز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/409 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز رخی کز او متصور نمی‌شود آرام چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز در دو لختی چشمان شوخ چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز شراب وصل تو در کام جان من ازلیست هنوز مستم از آن جام آشنایی باز دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات که جز به روی تو بینم به روشنایی باز تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت که نماند در این شهر تا ربایی باز عوام خلق ملامت کنند صوفی را کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار به عمر نبری پارسایی باز گرت چو از این در نواله‌ای بخشند برو که نکنی هرگز از گدایی باز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/407 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
متقلب درون جامه چه خبر دارد از شبان دراز عاقل انجام می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز جهد کردم که به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز مگر از شوخی تذروان بود که فرودوختند دیده باز محتسب در قفای رندانست غافل از صوفیان شاهدباز پارسایی که خمر چشید خانه گو با معاشران پرداز هر که را با آشنایی بود گو برو با جفای خار بساز سپرت می‌بباید افکندن ای که می‌دهی به تیرانداز هر چه بینی ز دوستان کرمست گر اهانت کنند و گر اعزاز دست مجنون و دامن لیلی روی محمود و خاک پای ایاز هیچ نداند این دستان هیچ مطرب ندارد این آواز هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/408 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز شاهد بخوان و بیفروز و می بنه عنبر بسای و عود بسوزان و بریز ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب فردا که تشنه مرده بود گو بخیز من در وفا و عهد چنان کند نیستم کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از دشمن احتریز فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را بینم فراغتم بود از روز رستخیز تا کجا رسد به قیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی در حجیز به دام تو در پای بند ماند قیدی نکرده‌ای که میسر شود گریز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/404 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈