eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
سرمست درآمد از خرابات با عقل خراب در مناجات بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات دل برده مجلس او پروانه به شادی و سعادات جان در ره او به عجز می‌گفت کای مالک عرصه کرامات از پیاده‌ای چه خیزد ای بر رخ تو هزار شه مات حقا و به جانت ار توان کرد با تو به هزار جان ملاقات گر چشم به صبر بودی جز ندیدمی مهمات تا باقی عمر بر چه آید بر باد شد آن چه رفت هیهات صافی چو بشد به دور زین پس من و دردی خرابات ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/444 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فراق را از سنگ سختتر باید مرا که با شوق بر نمی‌آید هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید اگر چه هر چه جهانت به خریدارند منت به جان بخرم تا کسی نیفزاید بکش چنان که توانی که بنده را نرسد خلاف آن چه خداوندگار فرماید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید مپرس کشته را چونی چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید پدر که چون تو جگرگوشه از خدا می‌خواست خبر نداشت که دیگر چه فتنه می‌زاید توانگرا در رحمت به روی درویشان مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید به اگر تشنه‌ای حلالت باد تو دیر که مرا عمر نمی‌پاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/445 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به که ز چشم برباید گرت مشاهده در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی تو بیا که دگر هیچ در نمی‌باید اگر چه حسنند در جهان بسیار چو آفتاب برآید ستاره ننماید ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید که داشت که را بیاراید به لطف من در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوستی بیفزاید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید گر آه سینه رسد به حضرت دوست چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/443 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا چو آرزوی روی آن نگار آید چو زار آید میان انجمن از لعل او چو آرم یاد مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید ز رنگ مرا روی آید یاد ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید گلی به دست من آید چو روی تو هیهات هزار سال دگر گر چنین آید خسان بر از باغ وصل او و مرا ز جمالش نصیب خار آید طمع مدار وصالی که بی فراق بود هرآینه پس هر مستیی خمار آید مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند بهار وصل ندانم که کی به بار آید دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصالست آید پس از تحمل سختی امید وصل مراست که از شب و تریاک هم ز مار آید ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا بجست و در مردان هوشیار آید چو عمر گر گذر کنی بر من مرا همان از عمر در آید بجز را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/441 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امیدوار چنانم که کار بسته برآید وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو جواب تلخ ز مقابل شکر آید به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور که موش کور نخواهد که آفتاب برآید گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف امید هست که خارم ز پای هم به درآید گرم حیات بماند نماند این غم و حسرت و گر نمیرد درخت به بر آید ز بس که در نظر آمد خیال روی تو ما را چنان شدم که به جهدم خیال در نظر آید هزار قرعه به زدیم و بازنگشتی ندانم آیت رحمت به طالع که برآید ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت چنان بگرید که آب تا کمر آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/442 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به کوی رخان هر که آید امید نیست که دیگر به عقل بازآید کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید قضا همی‌بردش تا به چنگ باز آید ندانم ابروی شوخت چگونه محرابیست که گر ببیند زندیق در نماز آید بزرگوار مقامی و نیکبخت کسی که هر دم از در او چون تویی فراز آید ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی که از دهان تو و آید بیا و گونه زردم ببین و نقش بخوان که گر حدیث کنم قصه‌ای دراز آید خروشم از تف سینه‌ست و از سر درد نه چون دگر سخنان کز سر مجاز آید به جای خاک قدم بر دو چشم نه که هر که چون تو گرامی بود به آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/439 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید جان رفته‌ست که با قالب مشتاق آید همه شب‌های جهان روز کند طلعت او گر چو نظر بر همه آفاق آید هر غمی را فرجی هست ولیکن ترسم پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید بندگی هیچ نکردیم و طمع می‌داریم که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید گر همه صورت جهان جمع کنند روی تو دیباچه اوراق آید دیگری گر همه احسان کند از من بخل است وز تو مطبوع بود گر همه احراق آید سرو از آن پای گرفته‌ست به یک جای مقیم که اگر با تو رود از آن ساق آید بی تو گر باد صبا می‌زندم بر ریش همچنان است که آتش که به حراق آید گر فراقت نکشد جان به وصالت بدهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید هر که ندارد سر جان افشانی مرد آن نیست که در حلقه عشاق آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/437 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاروانی شکر از مصر به آید اگر آن یار سفرکرده ما بازآید گو تو بازآی که گر منت در است پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید نام و ننگ و و دین گو برود این مقدار چیست تا در نظر عاشق جانباز آید من این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است بر کوه نهی سنگ به آواز آید من همان روز که روی تو بدیدم گفتم هیچ شک نیست که از روی چنین آید هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس آن که محبوب من است از همه ممتاز آید گر تو بازآیی و بر بروی هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/438 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید و گر صد بنویسم حکایت بیش از آن آید مرا تو جان به تلخی رفته از اعضا الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمد گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید چه پروای سخن گفتن بود مشتاق خدمت را حدیث آن گه کند که با بوستان آید چه سود آب فرات آن گه که جان تشنه بیرون شد چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید من ای دوست می‌دارم تو را کز بوی مشکینت چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید نسیم را گفتم تو با او جانبی داری کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید گناه توست اگر وقتی بنالد ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید خطا گفتم به که جوری می‌کند عذرا نمی‌باید که وامق را شکایت بر زبان آید قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید زمین باغ و بستان را به باد نوروزی بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید گرت گردد ز دست دوستان نه دوستی باشد که از بر دهان آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/436 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد خلوت نشین جان را آه از حرم برآید گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه تا ره روان غم را خار از قدم برآید گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم آن کام برنیامد ترسم که دم برآید عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول کز تخم شاخ ندم برآید گویند دوستانم سودا و تا کی سودا ز خیزد ز غم برآید دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید هر دم ز سوز چنان بنالد کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/440 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که برگذشت که بوی عبیر می‌آید که می‌رود که چنین می‌آید نشان یوسف گم کرده می‌دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید ز دست رفتم و بی دیدگان نمی‌دانند که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید همی‌خرامد و عقلم به طبع می‌گوید نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط که خارهای مغیلان حریر می‌آید نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی رو که یاد در ضمیر می‌آید ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم و گر مقابله بینم که تیر می‌آید هزار جامه معنی که من براندازم به قامتی که تو داری قصیر می‌آید به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت که رحمتی مگرش بر اسیر می‌آید رسید به هر که در آفاق هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/435 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
متناسبند و موزون حرکات متوجه است با ما سخنان بی‌حسیبت چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت به قیاس در نگنجی و به وصف در نیایی متحیرم در اوصاف جمال و روی و اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت تو درخت همه میوه‌ای ولیکن چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی که چه شب گذشت بر منتظران تو ای شب جدایی چه شبی بدین درازی بگذر که جان بگداخت از نهیبت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/433 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن نه است که از به دهان می‌آید وان نه عاشق که ز معشوق به جان می‌آید گو برو در پس زانوی سلامت بنشین آن که از دست ملامت به فغان می‌آید کشتی هر که در این ورطه افتاد نشنیدیم که دیگر به کران می‌آید یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و و نشان می‌آید چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز باز بر هم منه ار تیر و سنان می‌آید عاشق آن است که بی از ذوق سماع پیش بلا رقص‌کنان می‌آید حاش لله که من از تیر بگردانم روی گر بدانم که از آن دست و کمان می‌آید کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست کاین خدنگ از نظر خلق نهان می‌آید اندرون با تو چنان انس گرفته‌ست مرا که ملالم ز همه خلق جهان می‌آید شرط است که از دوست شکایت نکنند لیکن از شوق حکایت به زبان می‌آید این همه فریاد تو بی دردی نیست آتشی هست که دود از سر آن می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/434 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید مرا که صبوری از او نمی‌آید کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب که مهربانی از آن طبع و نمی‌آید چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت بر اوفتاده مسکین چو گو نمی‌آید اگر هزار گزند آید از تو بر ریش بد از منست که گویم نکو نمی‌آید گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی‌آید گمان برند که در عودسوز سینه من بمرد آتش معنی که بو نمی‌آید چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست چه مجلسست کز او های و هو نمی‌آید به شیر بود مگر شور را که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/432 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آنک از جنت فردوس یکی می‌آید اختری می‌گذرد یا ملکی می‌آید هر شکرپاره که در می‌رسد از عالم غیب بر ریش عزیزان نمکی می‌آید تا مگر یافته گردد خدمت او نفسی می‌رود از عمر و یکی می‌آید لشکر سلطان غمش ملک وجود هم بگیرد که دمادم یزکی می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/431 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دهان آن بت عیار بنگرید در در میان لعل شکربار بنگرید بستان عارضش که تماشاگه پرنرگس و بنفشه و بنگرید از ما به یک نظر بستاند هزار این آبروی و رونق بازار بنگرید سنبل نشانده بر سوری نگه کنید عنبرفشانده گرد سمن زار بنگرید امروز روی یار بسی ز دیست امسال کار من بتر از پار بنگرید در عهد شاه عادل اگر فتنه این چشم مست و فتنه بنگرید گفتار بشنویدش و دانم که ز کبر با کس سخن نگوید رفتار بنگرید آن دم که جعد زلف پریشان برافکند صد به طره طرار بنگرید گنجیست درج در عقیقین آن پسر بالای گنج حلقه زده مار بنگرید چشمش به تیغ غمزه خیره کش شهری گرفت قوت بیمار بنگرید آتشکدست باطن ز سوز سوزی که در در اشعار بنگرید دی گفت من از آن توام به طنز این عشوه دروغ دگربار بنگرید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/430 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاباست آن پری‌رخ یا ملائک یا بشر؟ قامتاست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟ هَدَّصبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنا صادَقَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر گُلبُناست آن یا تن یا حریر؟ آهناست آن یا یا حَجَر؟ تِهْتُ؛و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی اِنّ‌نَا حِرْتُ؛وَ المأمولُ نَحوی مَا احتیالی اِن هَجَر باغ فردوس است؛ نخوانم یا جان است؛ نگویم یا قُللِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ اَمعلَی التقدیرِ اِنّی اَبتَغیٰ، اَینَ المَفَر؟ بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به چشم شورانگیز بین! تا نجم بینی بر شجر یُکرِهُالمحبوبُ وَصلی؛ اِنتَهیٰ عَمّا نَهیٰ یَرسِمُالمنظورُ قَتلی اِرتَضیٰ فی ما اَمَر کاشاندک‌ مایه نرمی در خطابش دیدمی وَرمرا به سختی کُشت، سهل است اینقدَر قِیلَلی: فِی‌الحُبِّ اَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دولَةٌاَلقیٰ بِمَن‌اَلقیٰ بِروحی فِی‌الخَطر گوشه گیرای یار! یا جان در میان آور! که تیرباراناست؛ یا تسلیم باید یا حَذَر فَالتَنائیغُصَّةٌ؛ ما ذاقَ اِلّا مَن صَبا والتدَانی فُرصةٌ؛ ما اِلّا مَن صَبَر دختران طبع را یعنی سخن با این جمال آبرویینیست پیش آن آن پسر لَحظُکَ‌القَتّالَیَغویٰ فی هلاکی؛ تَدَع! عِطفُکَ‌المَیّاسَیَسعیٰ فی بَلائی؛ تَذَر! آخر ایسرو روان! بر ما گذر کن یک زمان! آخر ایآرام جان! در ما نظر کن یک نظر! یا رَخیمَالجِسمِ! لَوْ اَنتَ، شَخصی مَا انحَنیٰ یا کَحیلَ‌الطَرفِ!لَوْ اَنتَ، دَمعی مَا انحَدَر دوستیرا گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب! طُرفهمی‌دارم که بی چون بردی به سر بَعضُخِلّانی اَتانی سائلاً عَن قِصَّتی قُلتُلا تَسئَل! صُفار الوَجه یُغنی عن خبر گفت ! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز! را یا مال باید یا صبوری یا سفر ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/429 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آمد گه آن که بوی منسوخ کند خواب از سر خفتگان به دربرد بیداری اسحار ما کلبه زهد برگرفتیم سجاده که می‌برد به خمار یک رنگ شویم تا نباشد این خرقه سترپوش زنار برخیز که چشم‌های مستت خفتست و هزار فتنه بیدار وقتی صنمی ربودی تو خلق ربوده‌ای به یک بار یا خاطر به ما ده یا خاطر ما ز دست بگذار نه راه شدن نه روی بودن معشوقه ملول و ما گرفتار هم زخم تو به چو می‌خورم زخم هم بار تو به چو می‌کشم بار من پیش نهاده‌ام که در برگردم و برنگردم از یار گر دنیی و آخرت بیاری کاین هر دو بگیر و دوست بگذار ما یوسف نمی‌فروشیم تو سیم سیاه نگه دار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/428 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار چون نتواند کشید دست در آغوش یار گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار آتش آه است و دود می‌رودش تا به سقف چشمه چشمست و موج می‌زندش بر کنار گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام غمزده‌ای بر درست چون سگ اصحاب غار این همه بار احتمال می‌کنم و می‌روم اشتر مست از نشاط گرم رود بار ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش گر بکشی حاکمی ور بدهی تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست روی ترش گر کنی تلخ تو گوار اگر داغ در تو مؤثر شود فخر بود بنده را داغ خداوندگار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/427 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دولت جان پرورست صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره بی انتظار آخر عهد شبست اول ای ندیم دوم بایدت سر ز گریبان برآر دور نباشد که خلق روز تصور کنند گر بنمایی به شب طلعت مشعله‌ای برفروز مشغله‌ای پیش گیر تا ببرم از سرم زحمت و خمار خیز و غنیمت جنبش باد ربیع ناله موزون مرغ بوی زار برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقی دفتریست معرفت کردگار روز خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم شب بگذشت از حساب روز برفت از دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت برق یمانی بجست گرد بماند از سوار دفتر فکرت بشوی گفته بگوی دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/426 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده کدام است بر هوشیار آن که بمیرد به سر کوی یار عاشق دیوانه سرمست را پند خردمند نیاید به کار سر که به کشتن بنهی پیش دوست به که به گشتن بنهی در دیار ای که بردی و جان سوختی در سر سودای تو شد روزگار شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ کوه احد گر تو نهی نیست بار بندی مهر تو نیابد خلاص غرقه تو نبیند کنار درد نهانی تنگم بسوخت لاجرمم ببود آشکار در آرام تصور مکن وز مژه‌ام توقع مدار گر از ماست شکایت بگوی ور گنه از توست غرامت بیار بر سر پا عذر نباشد قبول تا ننشینی ننشیند غبار دل چه محل دارد و دینار چیست مدعیم گر نکنم جان نثار اگر زخم غم مخور فخر بود داغ خداوندگار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/425 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صبر پای دار که پیمان شکست یار کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار برخاست آهم از و در نشست چشم یا رب ز من چه خاست که بی من نشست یار در یار نیست مرا صبر و سیم و زر لیک آب چشم و آتش هر دو هست یار چون قامتم کمان صفت از غم خمیده دید چون تیر ز کنارم بجست یار به بندگیش کمر بسته‌ای ولیک منت منه که طرفی از این برنبست یار اکنون که بی‌وفایی یارت درست شد در شکن امید که پیمان شکست یار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/423 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرط است جفا کشیدن از یار خمر است و خمار و و خار من معتقدم که هر چه گویی بود از لب شکربار پیش دگری نمی‌توان رفت از تو به تو آمدم به زنهار عیبت نکنم اگر بخندی بر من چو بگریم از غمت زار شک نیست که بوستان بخندد هر گه که بگرید ابر آذار تو می‌روی و خبر نداری واندر عقبت قلوب و ابصار گر پیش تو نوبتی بمیرم هیچم نبود گزند و تیمار جز حسرت آن که زنده گردم تا پیش بمیرمت دگربار گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی بنشینم و روی به دیوار دانم که میسرم نگردد تو سنگ درآوری به گفتار نرود به سختی از پیش با قید کجا رود گرفتار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/424 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی تو می‌نماید آینهٔ ما کآینه پاکیزه است و روی تو چون می روشن در آبگینهٔ خویِ جمیل از جمالِ روی تو پیدا هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا صیدِ بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا طایرِ مسکین که مهر بست به جایی گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد اَحِبّا نمی‌برم به اطبا برخیِ جانت شوم که افق را پیش بمیرد چراغدانِ ثریا گر تو شکر آستین نفشانی هر مگسی طوطیی شوند شکرخا لعبت اگر تُرُش ننشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا مردِ تماشای باغِ حسن تو دستْ فرومایگان برند به یغما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/422 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت هیچ مصلح به کوی نرفت که نه دنیا و آخرت درباخت آن چنانش به ذکر مشغولم که ندانم به پرداخت همچنان شکر می‌گویم که گرم بسوخت جان بنواخت از حدیث تو نیست تحفه روزگار اهل شناخت آفرین بر زبان کاین همه شور در جهان انداخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/421 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈