تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین #زیبایی
راست #خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت #زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیبت آن است که بر بنده نمیبخشایی
به خدا بر تو که #خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و #خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به #خواری ز در #خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
#سعدیا دختر انفاس تو بس #دل ببرد
به چنین #زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی #گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
#تو_پری_زاده_ندانم_ز_کجا_میآیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/195
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو #خویشتن بیایی
بشدی و #دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
دل #خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که #خوبرویان بکنند بیوفایی
تو جفای #خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو #لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند #زیردستان
تو هر آن ستم که #خواهی بکنی که پادشایی
سخنی که با تو دارم به نسیم #صبح گفتم
دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال #خوبان
بکنی اگر چو #سعدی نظری بیازمایی
درِ چشمْ بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
#خبرت_خرابتر_کرد_جراحت_جدایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/193
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
جهان شب است و تو #خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
به از تو مادر گیتی به عمر #خود فرزند
نیاورد که همین بود حد #زیبایی
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب #صافی در آبگینه پیدایی
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
ز گفت و گوی عوام احتراز میکردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی
وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر میکنی ز رسوایی
گذشت بر من از آسیب #عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر #خود بیفزایی
گر او نظر نکند #سعدیا به چشم نواخت
به دست سعی تو باد است تا نپیمایی
#دریچهای_ز_بهشتش_به_روی_بگشایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/192
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است
آتش روی تو #زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
آدمی نیست که عاشق نشود وقت #بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از #نالهٔ مرغان چمن در طرب است
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم میکشد و درد فراقش سبب است
سخن #خویش به بیگانه نمییارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است
لیکن این حال محال است که پنهان ماند
تو زره میدری و پرده #سعدی قصب است
#آن_نه_زلف_است_و_بناگوش_که_روز_است_و_شب_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/188
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد #نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا #دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین #خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی #خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که #دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه #خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
#عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر #دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم #دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از #دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو #خوشتر که رهایی
خلق گویند برو #دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
#من_ندانستم_از_اول_که_تو_بی_مهر_و_وفایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/189
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت میفزایی
به #شمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی
همه مرغان خلاص از بند #خواهند
من از قیدت نمیخواهم رهایی
عقوبت هرچ از آن دشوارتر نیست
بر آنم صبر هست الا جدایی
اگر بیگانگان تشریف بخشند
هنوز از دوستان #خوشتر گدایی
منم جانا و جانی بر لب از شوق
بده گر بوسهای داری بهایی
کسانی عیب ما بینند و گویند
که روحانی ندانند از هوایی
جمیع پارسایان گو بدانند
که #سعدی توبه کرد از پارسایی
چنان از خمر و زمر و #نای و #ناقوس
نمیترسم که از زهد ریایی
#گرم_راحت_رسانی_ور_گزایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/191
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی
من #خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد #نام گدایی
صاحب نظران #لاف محبت نپسندند
وان گه سپر انداختن از تیر بلایی
باید که سری در نظرش هیچ نیرزد
آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی
بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت
دشنام تو #خوشتر که ز بیگانه دعایی
جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم #هوسی بود و هوایی
گر دست دهد دولت آنم که سر #خویش
در پای سمند تو کنم نعل بهایی
شاید که به #خون بر سر خاکم بنویسند
این بود که با دوست به سر برد وفایی
خون در #دل آزرده نهان چند بماند
شک نیست که سر برکند این درد به جایی
شرط کرم آنست که با درد بمیری
#سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی
#مشتاق_توام_با_همه_جوری_و_جفایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/190
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کاو به وجود #خود دارد ز تو پروایی
دیوانه #عشقت را جایی نظر افتادهست
کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی
امید تو بیرون برد از #دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت #زیبایی
گویند #رفیقانم در #عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی
زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
در پارس که تا بودهست از ولوله آسودهست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
گویند تمنایی از دوست بکن #سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
#هر_کس_به_تماشایی_رفتند_به_صحرایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/186
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من تنها گرفتارم به دام زلف #زیبایی
که هر کس با #دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار #زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو #دل با #خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال #ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با #شیرین
نه آخر جان #شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با #عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو #خواهی خشم بر ما گیر و #خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
نپندارم که #سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
#نه_من_تنها_گرفتارم_به_دام_زلف_زیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/187
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ولوله #عشق تو بر هر سر کویی
روی تو ببرد از #دل ما هر غم رویی
آخر سر مویی به ترحم نگر آن را
کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی
کم مینشود تشنگی دیده شوخم
با آن که روان کردهام از هر مژه جویی
ای هر تنی از مهر تو افتاده به کنجی
وی هر #دلی از شوق تو آواره به سویی
ما یکدل و تو #شرم نداری که برآیی
هر لحظه به دستانی و هر روز به #خویی
در کان نبود چون تن #زیبای تو سیمی
وز سنگ نخیزد چو #دل سخت تو رویی
بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین
گر باد به بستان برد از زلف تو بویی
با این همه میدان لطافت که تو داری
#سعدی چه بود در خم چوگان تو گویی
#ای_ولوله_عشق_تو_بر_هر_سر_کویی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/184
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی
تو نه آن صورتی که بی رویت
متصور شود شکیبایی
من ز دست تو #خویشتن بکشم
تا تو دستم به #خون نیالایی
گفته بودی قیامتم بینند
این گروهی محب سودایی
وین چنین روی #دلستان که تو راست
خود قیامت بود که بنمایی
ما تماشاکنان کوته دست
تو درخت بلندبالایی
سر ما و آستان خدمت تو
گر برانی و گر ببخشایی
جان به شکرانه دادن از من #خواه
گر به انصاف با میان آیی
عقل باید که با صلابت #عشق
نکند پنجه توانایی
تو چه دانی که بر تو نگذشتهست
شب هجران و روز تنهایی
روشنت گردد این حدیث چو روز
گر چو #سعدی شبی بپیمایی
#همه_چشمیم_تا_برون_آیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/185
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
تو از نبات گرو بردهای به #شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات #خودرویی
هزار جان به ارادت تو را همیجویند
تو سنگدل به لطافت #دلی نمیجویی
ولیک با همه عیب از تو صبر نتوان کرد
بیا و گر همه بد کردهای که نیکویی
تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد
بگوی از آن لب #شیرین که نیک میگویی
گلم نباید و سروم به چشم درناید
مرا وصال تو باید که سرو #گلبویی
هزار جامه سپر ساختیم و هم بگذشت
خدنگ غمزه #خوبان ز #دلق نه تویی
به دست جهد نشاید گرفت دامن کام
اگر نخواهدت ای #نفس خیره میپویی
درست شد که به یک #دل دو دوست نتوان داشت
به ترک #خویش بگوی ای که طالب اویی
همین که پای نهادی بر آستانه #عشق
به دست باش که دست از جهان فروشویی
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
ز خاک #سعدی بیچاره بوی #عشق آید
هزار سال پس از مرگش ار بینبویی
#چه_جرم_رفت_که_با_ما_سخن_نمیگویی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/182
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کدام کس به تو ماند که گویمت که چون اویی
ز هر که در نظر آید گذشتهای به نکویی
لطیفجوهر و جانی غریبقامت و شکلی
نظیفجامه و جسمی بدیعصورت و #خویی
هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق
غلام مجلس آنم که #شمع مجلس اویی
ندیدم آبی و خاکی بدین لطافت و پاکی
تو آب چشمهٔ حیوان و خاک غالیهبویی
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کنارهٔ جویی
صبای روضهٔ رضوان ندانمت که چه بادی
نسیم وعدهٔ جانان ندانمت که چه بویی
اگر من از #دل یکتو برآورم دم #عشقی
عجب مدار که آتش درافتدم به دوتویی
به کس مگوی که پایم به سنگ #عشق برآمد
که عیب گیرد و گوید چرا به فرق نپویی
دلی دو دوست نگیرد دو مهر #دل نپذیرد
اگر موافق اویی به ترک #خویش بگویی
کنونم آب حیاتی به حلق تشنه فروکن
نه آنگهی که بمیرم به آب دیده بشویی
به اختیار تو #سعدی چه التماس برآید
گر او مراد نبخشد تو کیستی که بجویی
#کدام_کس_به_تو_ماند_که_گویمت_که_چون_اویی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/281
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای خسته #دلم در خم چوگان تو گویی
بیفایدهام پیش تو چون بیهده گویی
ای تیر غم #عشق تو هر جا که رسیده
افتاده به زخمش چو کمان پشت دوتویی
هم طرفه ندارم اگرم بازنوازی
زیرا که عجب نیست نکویی ز نکویی
#سعدی غمش از دست مده گر ندهد دست
کی دست دهد در همه آفاق چنویی
#ای_خسته_دلم_در_خم_چوگان_تو_گویی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/183
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
#شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی
از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین
گر باز کنند از شکن زلف تو تابی
بر دیده #صاحب نظران #خواب ببستی
ترسی که ببینند خیال تو به #خوابی
از #خنده #شیرین نمکدان دهانت
خون میرود از #دل چو نمک #خورده کبابی
تا عذر زلیخا بنهد منکر عشاق
یوسف صفت از چهره برانداز نقابی
بی روی توام جنت فردوس نباید
کاین تشنگی از من نبرد هیچ #شرابی
مشغول تو را گر بگذارند به دوزخ
با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی
باری به طریق کرمم بنده #خود #خوان
تا بشنوی از هر بن موییم جوابی
در من منگر تا دگران چشم ندارند
کز دست گدایان نتوان کرد ثوابی
آب سخنم میرود از طبع چو آتش
چون آتش رویت که از او میچکد آبی
یاران همه با یار و من خسته طلبکار
هر کس به سر آبی و #سعدی به سرابی
#ای_حسن_خط_از_دفتر_اخلاق_تو_بابی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/180
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که دست تشنه میگیرد به آبی
خداوندان فضل آخر ثوابی
توقع دارم از #شیرین زبانت
اگر تلخ است و گر #شیرین جوابی
تو #خود #نایی و گر آیی بر من
بدان ماند که گنجی در خرابی
به چشمانت که گر زهرم فرستی
چنان نوشم که #شیرینتر #شرابی
اگر سروی به بالای تو باشد
نباشد بر سر سرو آفتابی
پری روی از نظر غایب نگردد
اگر صد بار بربندد نقابی
بدان تا یک #نفس رویت ببینم
شب و روز آرزومندم به #خوابی
امیدم هست اگر عطشان نمیرد
که باز آید به جوی رفته آبی
هلاک #خویشتن میخواهد آن مور
که #خواهد پنجه کردن با عقابی
شبی دانم که در زندان هجران
سحرگاهم به گوش آید خطابی
که #سعدی چون فراق ما کشیدی
نخواهی دید در دوزخ عذابی
#که_دست_تشنه_میگیرد_به_آبی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/176
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِ
تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فراتی؟
شبم به رویِ تو روز است و دیدهها به تو روشن
و اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشیَّتی و غَداتی
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضَی الزَّمانُ و قلبی یَقولُ إِنَّکَ آتٍ
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گِلی به حقیقت عَجین آبِ حیاتی
شبانِ تیره امیدم به #صبحِ رویِ تو باشد
و قَد تُفَتَّشُ عَینُ الحیوةِ فِی الظُّلماتِ
فَکَم تُمَرِّرُ عَیشی و أنتَ حاملُ شهدٍ
جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی
نه پنج روزهٔ عمر است #عشقِ رویِ تو ما را
وَجَدتَ رائِحَةَ الوُدِّ اِن شَمَمتَ رُفاتی
وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحِبُّ و یَرضیٰ
مَحامدِ تو چه گویم که ماورای صفاتی؟
اَخافُ مِنکَ و اَرجو و اَستَغیث و اَدنو
که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی
ز چشمِ دوست فتادم به کامهٔ #دلِ دشمن
اَحِبَّتی هَجَرونی کَما تَشاءُ عُداتی
فراقنامهٔ #سعدی عجب که در تو نگیرد
و اِن شَکَوتُ اِلی الطَّیرِ نُحنَ فی الوُکَناتِ
#سَلِ_المَصانعَ_رَکباً_تَهیمُ_فی_الفَلَواتِ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/175
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
وان وسمه بر ابروان #دلبند
یا قوس قزح بر آفتاب است
سیلاب ز سر گذشت یارا
ز اندازه به در مبر جفا را
بازآی که از غم تو ما را
چشمی و هزار چشمه آب است
تندی و جفا و زشتخویی
هرچند که میکنی نکویی
فرمان برمت به هر چه گویی
جان بر لب و چشم بر خطاب است
ای روی تو از بهشت بابی
دل بر نمک لبت کبابی
گفتم بزنم بر آتش آبی
وین آتش #دل نه جای آب است
صبر از تو کسی نیاورد تاب
چشمم ز غمت نمیبرد #خواب
شک نیست که بر ممر سیلاب
چندان که بنا کنی خراب است
ای شهرهٔ شهر و فتنهٔ خیل
فی منظرک النهار و اللیل
هر کاو نکند به صورتت میل
در صورت آدمی دواب است
ای داروی #دلپذیر دردم
اقرار به بندگیت کردم
دانی که من از تو برنگردم
چندان که خطا کنی صواب است
گر چه تو امیر و ما اسیریم
گر چه تو بزرگ و ما حقیریم
گر چه تو غنی و ما فقیریم
دلداری دوستان ثواب است
ای سرو روان و #گلبن نو
مه پیکر آفتاب پرتو
بستان و بده بگوی و بشنو
شبهای چنین نه وقت #خواب است
امشب شب خلوت است تا روز
ای طالع سعد و بخت فیروز
شمعی به میان ما برافروز
یا #شمع مکن که ماهتاب است
ساقی قدحی قلندریوار
در ده به معاشران هشیار
دیوانه به حال #خویش بگذار
کاین مستی ما نه از #شراب است
باد است غرور زندگانی
برق است لوامع جوانی
دریاب دمی که میتوانی
بشتاب که عمر در شتاب است
این گرسنه گرگ بیترحم
خود سیر نمیشود ز مردم
ابنای زمان مثال گندم
وین دور فلک چو آسیاب است
#سعدی تو نه مرد وصل اویی
تا #لاف زنی و قرب جویی
ای تشنه به خیره چند پویی
کاین ره که تو میروی سراب است
#آن_ماه_دو_هفته_در_نقاب_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/177
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
بنای مهر نمودی که پایدار نماند
مرا به بند ببستی #خود از کمند بجستی
دلم شکستی و رفتی خلاف #شرط مودت
به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی
چراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکن
کس این سرای نبندد در این چنین که تو بستی
گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی
شکنجه صبر ندارم بریز #خونم و رستی
بیا که ما سر هستی و کبریا و رعونت
به #زیر پای نهادیم و پای بر سر هستی
گرت به گوشه چشمی نظر بود به اسیران
دوای درد من اول که بیگناه بخستی
هر آن کست که ببیند روا بود که بگوید
که من بهشت بدیدم به راستی و درستی
گرت کسی بپرستد ملامتش نکنم من
تو هم در آینه بنگر که #خویشتن بپرستی
عجب مدار که #سعدی به یاد دوست بنالد
که #عشق موجب شوق است و خمر علت مستی
#تو_هیچ_عهد_نبستی_که_عاقبت_نشکستی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/174
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو #خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافات این گنه یابی
تَصُدُّ عَنّی فِی الجَوْرِ وَ النّوی لکِن
اِلَیْکَ قَلْبی یا غایَةَ المَنَی #صابٍ
چو عندلیب چه فریادها که میدارم
تو از غرور جوانی همیشه در #خوابی
اِلَی العُداةِ وَصَلْتُمْ وَ تَصْحُبونَهُمُ
وَ فی وِدادِکُمُ قَدْ هَجَرْتُ اَحْبابی
نه هر که #صاحب حسن است جور پیشه کند
تو را چه شد که #خود اندر کمین اصحابی
اَحِبَّتی اَمَرونی بِتَرْکِ ذِکْراهُ
لَقَدْ اَطَعْتُ وَ لکِنَّ حُبَّهُ آبٍ
غمت چگونه بپوشم که دیده بر رویت
همی گواهی بر من دهد به کذابی
مرا تو بر سر آتش نشاندهای عجب آنک
منم در آتش و از حال من تو در تابی
من از تو سیر نگردم که #صاحب استسقا
نه ممکن است که هرگز رسد به سیرابی
#تو_خون_خلق_بریزی_و_روی_درتابی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/179
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد #خوابی
به چه دیر ماندی ای #صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه #بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات #صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
سرم از خدای #خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست #خویش فرمای اگرم کنی عذابی
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم #سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
#سر_آن_ندارد_امشب_که_برآید_آفتابی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/178
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در #دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به #دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که #خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و #زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست #سعدی کم #خویش گیر و رستی
#همه_عمر_برندارم_سر_از_این_خمار_مستی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/173
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب #عشق آی و از این جمله برستی
ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت
غایب مشو از دیده که در #دل بنشستی
آرام #دلم بستدی و دست شکیبم
برتافتی و پنجه صبرم بشکستی
احوال دو چشم من بر هم ننهاده
با تو نتوان گفت به #خواب شب مستی
سودازدهای کز همه عالم به تو پیوست
دل نیک بدادت که #دل از وی بگسستی
در روی تو گفتم سخنی چند بگویم
رو باز گشادی و در نطق ببستی
گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی
ما توبه بخواهیم شکستن به درستی
#سعدی غرض از حقه تن آیت حق است
صد تعبیه در توست و یکی باز نجستی
نقاش وجود این همه صورت که بپرداخت
تا نقش ببینی و مصور بپرستی
#یارا_قدحی_پر_کن_از_آن_داروی_مستی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/172
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر مانند رخسارت #گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت #شرف بر آسمانستی
چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت
اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
نگارین روی و #شیرین #خوی و عنبربوی و سیمین تن
چه #خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر #خود یک زمانستی
جز این عیبت نمیدانم که بدعهدی و سنگین #دل
دلارامی بدین #خوبی دریغ ار مهربانستی
شکر در کام من تلخ است بی دیدار #شیرینش
و گر حلوا بدان ماند که زهرش در میانستی
دمی در صحبت یاری ملک #خوی پری پیکر
گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد و گر #خود استخوانستی
چنین گویند #سعدی را که دردی هست پنهانی
خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهانستی
هر آن #دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوتخانهای ماند که در در بوستانستی
#اگر_مانند_رخسارت_گلی_در_بوستانستی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/171
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
پندارمت از روضه بستان بهشتی
دور از سببی نیست که شوریده سودا
هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی
باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد
سرگشته چو من در همه آفاق بگشتی
از کف ندهم دامن معشوقه #زیبا
هل تا برود #نام من ای یار به زشتی
جز یاد تو بر خاطر من نگذرد ای جان
با آن که به یک بارهام از یاد بهشتی
با طبع ملولت چه کند #دل که نسازد
شرطه همه وقتی نبود #لایق کشتی
بسیار گذشتی که نکردی سوی ما چشم
یک دم ننشستم که به خاطر نگذشتی
شوخی شکرالفاظ و مهی #لاله بناگوش
سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی
قلاب تو در کس نفکندی که نبردی
شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکشتی
سیلاب قضا نسترد از دفتر ایام
اینها که تو بر خاطر #سعدی بنوشتی
#ای_باد_که_بر_خاک_در_دوست_گذشتی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/169
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈