eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹️حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا و زِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا ...🔹 دردا که با دلبر شبی را سرنکردیم یک لحظه ترک گرمی بستر نکردیم گفتند تقوا بال پرواز است امّا یکبار فکری بهر بال وپر نکردیم درپیش چشم خود هزاران بار هر روز دیدیم مرگ خود ولی باور نکردیم نامحرم از راز دل ما گشت آگاه دراین صدف یک قطره را گوهر نکردیم دیدیم طفلان یتیم و ای دریغا دستی برآن گل ها نوازشگر نکردیم دادیم برحق وعده ی ترک گناهان یک روز هم اعمال خود بهتر نکردیم حاشا نصیب ما شود وصل رخ یار ما خویشتن را لایق دلبر نکردیم ای وای وقت رفتن است وتوشه ای نیست فکری برای توشه ی محشر نکردیم ما از سیه کاری خود شرمنده هستیم وقتی "وفایی" جز سیه دفتر نکردیم سید هاشم وفایی
لیست هشتکهای گروه اشعار حسینی و آموزش مداحی http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
لیست هشتکهای گروه اشعار حسینی و آموزش مداحی http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. غزلی زیبا از صائب تبریزی در احوالات پیری بر من از پيري سراي عاريت زندان شده است زندگي دشوار و ترک زندگي آسان شده است خواب من بيداري و بيداريم گشته است خواب منقلب اوضاع من از گردش دوران شده است دل ضعيف و مغز پوچ و خلق تنگ و فهم کند اشتها کم، حرص افزون، معده نافرمان شده است چشم کند و گوش سنگين، دست لرزان، پاي سست جاي دندان جانشين گوهر دندان شده است مي رود آب از دهان و چشم من بي اختيار کشتي بي لنگرم بازيچه طوفان شده است رعشه برده است از کفم بيرون عنان اختيار زين تزلزل، خانه معمور تن ويران شده است عمر گرديده است از قد دو تا پا در رکاب زندگي زين اسب چوگاني سبک جولان شده است هر رگي در پيکر زار من از موي سفيد چون چراغ صبحدم بر زندگي لرزان شده است قامتم گشته است از بار گنه خم چون کمان آه چون تير خدنگ از سينه ام پران شده است کرده دلسرد از حياتم برگريزان حواس زين خزان بي مروت گلشنم ويران شده است در کهنسالي مرا کرده است صيد خويش حرص جسم من در زندگاني طعمه موران شده است گوي سر در فکر رفتن نيست از ميدان خاک قامت خم گشته ام هر چند چون چوگان شده است رفته جز ياد جواني هر چه هست از خاطرم طاق نسيان قامتم هر چند از دوران شده است ريشه طول امل هر روز مي گردد زياد از خزان هر چند نخل قامتم لرزان شده است چون کنم کفران نعمت، کز گراني هاي گوش عالم پر شور بر من شهر خاموشان شده است صبح محشر نيست گر موي سفيد من، چرا صائب اوراق حواسم نامه پران شده است؟ ✍ ‌........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. دست های کرامت خیز --------- ای که می خواهی کرامت های ایزد داده را لطف و احسان کن گرفتار ز پا افتاده را دست محتاجی بگیر اوّل که برخیزد ز جا پهن کن آنگه به زیر پای خود سجّاده را رحمت آور مردم بیچاره را با لطف خویش بعد ازآن ، از حق طلب کن رحمت بنهاده را بال پروازت دهد ای دوست بی منّت خدا پس بیا ایثار کن بی منّت خود باده را در مسیر زندگی غافل مباش از دیگران گر که خواهی بی خطر رفتن مسیر جاده را سرو آزادی اگر داری طلب در باغ عمر سايه ی سر بنگر ای دل مردم آزاده را خاکساری پیشه کن از کبر و نخوت دور باش زینت خود ساز دائم این لباس ساده را گر که می خواهی بگیرد دست تو مولا علی از کرامت دستگیری کن ز پا افتاده را از ولایت تا توانی دست هرگز بر مدار تا به دست آری دل مولا و مولا زاده را گر کنی احسان به مردم می شوی مهمان حق «یاسرا» از کف مده این سفره ی آماده را ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. (( غزل پندی )) مخور غصه که دنیا را بقا نیست نصیبش عاقبت غیر از فنا نیست وفاداران عالم را بگوئيد که این دنیای فانی را وفا نیست مبند زلف دلت بر زلف دنیا که دنیا را ولا غیر از جفا نیست عزیزان قدر یکدیگر بدانید که بی مهری در این عالم روا نیست به زیر خاک تیره تا که خفتی دگر از تو نوائی و صدا نیست ببین بی مهری این چرخ گردون که بر درد طبیبان هم دوا نیست صفا خواهی بیا در بندگی جو که اینجا را نشانی از صفا نیست اساس خلقت خلق دو عالم به جز طاعت به درگاه خدا نیست عیار بندگی و شرط طاعت به جز حب علی مرتضا نیست ✍ .
. بگو با هرکه در تاریکی دنیا شده محصور "وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نورًا، فَما مِن نور" جهان مانند بازار است و سودش را کسی برده که - با هرقیمت - از یاد خدا یک‌دم نباشد دور همیشه خوب سهم خوب و بد هم سهم بد باشد جهان شد برقرار از روز اول با همین منشور یقین در آسمان‌ها شهره خواهد شد هر آن‌کس که بماند در زمین از دیده‌ی نامحرمان مستور کلام عبد چیزی جز "سَمِعنا و اَطَعنا" نیست زمانی که به او از جانب رب می‌رسد دستور من از "والله یَهدی مَن یَشا" این‌گونه فهمیدم که بی‌اذن خدا حتی هدایت هم نشد منظور اگر در خانه‌ی دل شد چراغ یاد او روشن نه تنها در زمین، در آسمان هم می‌شوی مشهور «وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ» کدامین نعمت او کرده ای‌انسان تو را مغرور؟ یقیناً چیزی از چشم خدا پنهان نخواهد ماند سر سنگ سیاهی در دل شب، رفتن یک مور جهان مثل کویری پر سراب است و بشر تشنه کجا از دیدن باده شود سرمست یک‌مخمور؟ اگر نوح است در کشتی، اگر یونس به بطن حوت اگر عیسی‌ست در معراج، اگر موسی به کوه طور "وَ لِله یُسَبِّح فی‌السماواتِ و فی‌الارضِ" اگر بر دار شیپور اناالحق می‌زند منصور خداوندا نصیب ما مکن جز رستگاری را در آن ساعت که اسرافیل دارد می‌دمد در صور خدایا بی‌نهایت دوستت دارم که می‌دانم که با محبوب خود روز قیامت می‌شوم محشور ✍ .
. چراغ راه هر بوته ی دل مرده که طوبا شدنی نیست هر شاخه ی بشکسته که رعنا شدنی نیست از تیره گی شب مطلب نور تو هرگز چون دیده ی هر کور که بینا شدنی نیست در فکر منافق نزند جوش چراغی این برکه ی گندیده که دریا شدنی نیست نور از پس دیوار به آنسوی نتابد قلبی که سیاه است مداوا شدنی نیست بیهوده مده تکیه به اعمال نکویت خشتی که نپخته ست متکا شدنی نیست آن دل که تو انداخته ای در دل آتش چون باغ خزان دیده شکوفا شدنی نیست از خصم ولایت نرسد خیر - که گویند این بوته ی مرداب مصفا شدنی نیست با دیده ی آلوده مجو دیدن گل را زیرا که چنین عرض تمنا ، شدنی نیست پیدا شود از پاکی و تقوای تو ای دوست آن گوهر نایاب که پیدا شدنی نیست «یاسر» مطلب از نی مرداب شکر را هر میوه ی فاسد که مربا شدنی نیست *** محمود تاری «یاسر»✍
. علیهم‌السلام آنان که در طریق ولا گام هشته‌اند در صورت آدمیّ و به سیرت فرشته‌اند رمز بقاست نیکی و باقیش فانی است نیکان چنین به دفتر هستی نوشته‌اند با دستگاه عدل خدا پنبه می‌شود ریسندگان به دوک ستم آن چه رشته‌اند فانی نمی‌شوند شهیدان راه حق زیرا به راه عشق خدا کشته گشته‌اند وقت درو که موسم برداشت می‌رسد خرمن نمی‌کنند، مگر آن چه کشته‌اند «محرم»! غمین مباش که با مهر اهل‌بیت روز نخست، طینت ما را سرشته‌اند ‌
. در آن اوجی که از رفعت نباشد غیر ذات آنجا گرانی میکند بر خاطر عارف صفات آنجا زبان واصلان لال است از توصیف دیدارش که هر کس دید آن رُخ را ز حیرت گشت مات آنجا فدای خلوت یاری که لفظ آنجاست نامحرم سخن از دیده می جوشد، کجا باشد لغات آنجا چنان جان در بدن با ماست، این نقصان الفاظ است اگر گفتم به آن هستیِ برتر از جهات، آنجا مگر با سوختن راهی بسازم تا وصال او که غیر از نیستی راهی ندارد ممکنات آنجا نباشد پوششی از شرم بهتر بر تن آدم نجابت پیشه کن اینجا، اگر خواهی نجات آنجا گریبانگیر خود گردی، اگر‌ گیری گریبانی دلی را گر نلرزانی، نلغزی در صراط آنجا چنان ربط است بین عالَم دنیا و عُقبا که بگیری تا قنوت اینجا بجوشد صد قنات آنجا ز سایه بگذر و در آستان نور منزل کن که دارالموت اینجاباشد و دارالحیات آنجا سیاهیِ قلم، عاصی! به آن دفتر نمی آید بگو عاشق که از خون گلو سازد دوات آنجا ✍ .
. ای دل از دلبر شدن غافل چرا؟ نیستی در عاشقی کامل چرا دل به دریای محبت می زنی ره نمی جویی سوی ساحل چرا پَر گشا در آسمانِ بیکران آشیان در باغِ بی حاصل چرا از سماواتی نه از اهلِ زمین دور ماندی آخر از منزل چرا تو پُر از شوری پُر از نوری ببین مانده ای در بندِ آب و گل چرا پرده از رخسارِ جانت باز کن جانِ تو در پرده و حائل چرا عاشقان صاحب دلان عالمند نیستی در عشق صاحب دل چرا؟ ✍ .