#مولانا
حیلت رها کن عاشقا
#دکترایرجشهبازی
(1) حیلت رها کن، عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو!
و اندر دلِ آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو!
(2) هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن!
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو!
(3) رو سینه را چون سینهها، هفت آب شو از کینهها
وآنگه شرابِ عشق را پیمانه شو، پیمانه شو!
(4) باید که جمله جان شوی، تا لایقِ جانان شوی
گر سوی مستان میروی، مستانه شو، مستانه شو!
(5) آن گوشوارِ شاهدان همصحبتِ عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دُردانه شو، دُردانه شو!
(6) چون جانِ تو شد در هوا، ز افسانۀ شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو!
(7) تو لیلۀُ القبری، برو تا لیلۀُ القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو!
(8) اندیشهات جایی رود، وآنگه تو را آنجا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو، پیشانه شو!
(9) قفلی بُوَد میل و هوا، بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو، دندانه شو!
(10) بنواخت نورِ مصطفی آن اُستُنِ حنّانه را
کمتر ز چوبی نیستی، حنّانه شو، حنّانه شو!
(11) گوید سلیمان مر تو را: بشنو لسانُ الطّیر را
دامیّ و مرغ از تو رمد، رو لانه شو، رو لانه شو!
(12) گر چهره بنماید صَنَم، پُر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صَنَم، رو شانه شو، رو شانه شو!
(13) تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بیذق کم تکی؟
تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو!
(14) شکرانه دادی عشق را از تُحفهها و مالها
هِل مال را، خود را بده، شکرانه شو، شکرانه شو!
(15) یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی
یک مدّتی چون جان شدی، جانانه شو، جانانه شو!
(16) ای ناطقه! بر بام و در تا کی روی؟ در خانه پَر!
نطقِ زبان را ترک کن، بی چانه شو، بی چانه شو!
(کلیات شمس، فروزانفر، غ 2131، هرمس، غ 1944 ؛ نسخۀ قونیه، غ 122 ؛ شفیعی، غ 779)
واژهها
بیت 1: حیلت: چارهجویی و حیلهگری // درآ: (فعل امر از درآمدن): وارد شو
بیت 3: هفت آب شُستن: (کنایه) به طور کامل و با نهایت دقت شُستن و تمیز کردن // را: (در مصراع دوم) برای
بیت 4: جمله: سراسر. به طور کامل
بیت 5: شاهد: زیبارو // همصحبت: همنشین // عارض: صورت و چهره // بایدت: تو را باید. برای تو لازم و بایسته است // دُردانه: مروارید بزرگ و گرانبها
بیت 6: در هوا شدن: ظاهراً کنایه از «به آسمان رفتن و تعالی یافتن» است. مطمئن نیستم
بیت 7: لیلۀُ القبر: شب اول که مُرده را در گور میگذارند و بسیار تاریک و هولناک است (کنایه) تیره و تار // لیلۀُ القدر: شبِ قدر که از نظر قرآن برابر با هزار ماه است و قرآن در آن شب نازل شده و شبی زیبا و مبارک است (کنایه) بسیار روشن و ارزشمند // قدر: شب قدر که ارواح در آن شب به زمین میآیند // مر ... را: برای // کاشانۀ ارواح: (کنایه) محلِ فرودآمدنِ روحها. جایگاهِ ارواح
بیت 8: پیشانه: مقدّم و پیشرو
بیت 9: میل: تمایل به گناهان // هوا: هَوَس // مِفتاح: کلید // دندانه: فرورفتگیها و برآمدگیهای کلید که درون قفل میچرخند و آن را باز میکنند.
بیت 10: نواختن: نوازش کردن // اُستُنِ حنّانه: ستونِ حنّانه. نگاه کنید به توضیحات // چوب: (استعاره) ستونِ حنّانه // حنّانه: ناله و زاریکننده
بیت 11: مر ... را: به // لسان الطّیر: زبانِ پرندگان. نگاه کنید به توضیحات // رمیدن: فرار کردن
بیت 12: نمودن: نشان دادن // صَنَم: بُت (استعاره) محبوبِ زیبارو // زلف گشودن: باز کردنِ مو
بیت 13: دوشاخه: (کنایه) دارای دو نوع حرکت // رُخ: از مهرههای شطرنج که میتواند به چپ و راست حرکت کند // بیذق: پیاده در بازی شطرنج که جز در حرکت اول، در بقیۀ حرکتها فقط یک خانه یک خانه پیش میرود // کمتک: کُند و ناتوان در حرکت کردن // فرزین: وزیر در بازی شطرنج که میتواند به همه طرف حرکت کند // کژ: کج. اُریب
بیت 14: را: به // تُحفه: هدیه // هل: (فعل امر از هشتن یا هلیدن) رها کن. ترک کن
بیت 15: ارکان: چهار عنصر // بُدی: بودی // جانانه: محبوب و معشوق. خدا
بیت 16: ناطقه: زبان // بر بام و در رفتن: (کنایه) در پیرامون و حواشی حقیقت سخن گفتن // در خانه پریدن: (کنایه) مستقیماً دربارۀ حقیقت سخن گفتن، یا به حقیقت رسیدن // نُطق: حرف زدن. سخن گفتن // بیچانه: (کنایه) بدون زبان. خاموش
#حیلت_رها_کن_عاشقا
#غزل_دیوان_شمس_مولانا
ادامه در فرستهی بعدی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
توضیحات
* این غزل در وزن «مُستفعلن مُستفعلن مُستفعلن مُستفعلن» و در بحر «رجزِ مثمّن سالم» سروده شده است. طبق شمارش فهرستِ نسخۀ قونیه، به کوشش دکتر توفیق سبحانی، مولانا 163 غزل در این وزن و بحر سروده است؛ بنابراین میتوان گفت که این وزن یکی از پرکاربردترین وزنها در دیوان شمس است. آن دسته از غزلهای مولانا که دارای این وزن هستند، در آغاز نسخۀ قونیه قرار گرفتهاند.
بیت اول: چارهاندیشی و حیلهگری که یکی نشانۀ فضلفروشی و دیگری علامتِ زرنگی است، سالک را از دستیابی به حقیقت دور میکنند. در برابر خداوند مهربان باید «سادۀ سادۀ ساده» بود و دست از هرگونه دانایی و فریبکاری برداشت. خداوند همانقدر که خود را از دسترس افرادِ زیرک و زرنگ دور نگه میدارد، خود را به سادگی بر افرادِ سادهدلِ صافیضمیر آشکار میکند. این یکی از اصلیترین سخنان شمس تبریزی به مولانا بود که گفت که «تو زیرککی» و مولانا هم فرمود: «گول شدم هول شدم»؛ یعنی همۀ داناییها و چارهجوییهای خود را دور ریختم و به دامنِ لطف و مهر تو درآویختم.
بیت پنجم: یکی از ویزگیهای سبکیِ مولانا، حذف حرف شرط است. او در بسیاری از موارد «اگر» و کلماتِ مترادف آن را حذف میکند و باید از سیاقِ کلام، ساختارِ شرطیِ جمله را دریافت. در مصراعِ دومِ این بیت، همین اتفاق رخ داده است و بازنویسی جمله به شکلِ امروزی چنین است: اگر آن گوش و عارض را میخواهی، دردانه شو.
بیت هفتم: در مصراع دوم، مولانا به آیۀ 4، از سورۀ قدر اشاره دارد که طبق آن «فرشتگان و روح» در شب قدر به زمین فرودمیآیند. مولانا در برابر «روح» کلمۀ «ارواح» را گذشته است و از اینجا معلوم میشود که او «الروح» را به معنی «همۀ ارواح» یا جنسِ ارواح میدانسته است، نه یک روحِ خاص، مثل جبرئیل.
بیت هشتم: مولانا در این بیت از ما میخواهد که مانند «قضا» پیشانه بشویم. وجه شبه در این تشبیه «مقدّم و پیشرو» بودن است؛ یعنی همانطور که قضای الهی بر همه چیز پیشی گرفته است، تو هم بر اندیشه پیشی بگیر!
ــ انسان ممکن است خود را با اندیشههایش یگانه بداند و یا اینکه اسیرِ اندیشههای خود شود. به نظر مولانا این کار درست نیست و باید بکوشیم خود را از سیطرۀ اندیشهها رهایی ببخشیم و بر آنها احاطه داشته باشیم.
بیت دهم: ستون حنّانه قطعه چوبی بود که پیامبر بزرگوار اسلام هنگام سخن گفتن به آن تکیه میکرد. پس از آنکه به سببِ افزایش یافتنِ جمعیت مسلمانان، منبری برای پیامبر ساختند، آن قطعه چوب از فراق پیامبر ناله کشید و زاری کرد و پیامبر آن را در زمین دفن کرد، تا بعداً به درختی بهشتی تبدیل شود و در کنار پیامبر اسلام باشد. مولانا به این داستان اعتقاد تمام دارد و نکاتِ عرفانیِ لطیفی را از آن استنباط کرده است.
بیت یازدهم: تعبیر «منطق الطّیر» در قرآن کریم، سورۀ نمل، آیۀ 16 آمده است. مولانا به جای این تعبیر، ظاهراً به ضرورت وزن، از تعبیر «لسان الطّیر» به معنی «زبان پرندگان» استفاده کرده است. در این سوره از زبان حضرت سلیمان میخوانیم که «زبان پرندگان را به ما آموختهاند». به نظر مولانا این فضیلت تنها از آنِ حضرت سلیمان نیست و هرکسی میتواند فراخورِ استعداد و کوششِ خود، از این فضیلت بزرگ بهرهمند شود.
ــ دامی: تو دام هستی. منظور مولانا این است که اگر میخواهی زبان پرندگان را بدانی، باید «لانه» باشی نه «دام»؛ زیراکه اگر لانه باشی، پرندگان به تو اعتماد میکنند و به تو پناه میآورند.
بیت چهاردهم: بخشندگی یکی از بزرگترین فضیلتهای اخلاقی است و البته همه گمان میکنند که بخشندگی آن است که در راهِ محبوب، «مالِ» خود را به دیگران بدهیم. به نظر مولانا عالیترین سخاوت آن است که «خود» را به محبوب هدیه کنیم. کسی که از خود بگذرد، به محبوب میرسد.
بیت پانزدهم: مولانا در این بیت، سیرِ انسان از مرحلۀ جمادی تا مرتبۀ انسانی را توصیف میکند و در پایان از ما میخواهد که در این مرتبه هم متوقف نشویم و در پیِ آن باشیم که با حضرتِ محبوب یگانه شویم و «او» شویم.
بیت شانزدهم: برای دستیابی به حقیقت باید خاموش شد؛ زیراکه زبان تنها دربارۀ حواشیِ حقیقت سخن میگوید.
#دکترایرجشهبازی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۶ خرداد جشن خُردادگان
💧زمان برگزاری: روز خرداد "ششمین روز" از ماه خرداد "سومین ماه سال".
.
💧انگیزه برگزاری: فرخندگی همنامی روز و ماه بهنام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.
.
💧مفهوم امشاسپند خرداد: «خرداد» در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُردات» یا «هُردات» بهمعنی رسایی و کمال است که در گاتها یکی از فروزههای اهورامزدا و در اوستای نو، نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورامزدا است. خرداد، امشاسپندبانویی است که نگهداری از آبها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی برتشنگی یاری میکند. از این روی در سنت، بههنگام نوشیدن آب از او بهنیکی یاد میشود. در گاتها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد میشود و در اوستاینو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آبها و گیاهاناند که بهیاری مردمان میآیند و تشنگی و گرسنگی را شکست میدهند. در یسنا، هات 47، آمده است که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را بهکسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است.
💧 امشاسپند خرداد در متنهای کهن: چهارمین یشت از یشتهای بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورامزدا یادآور میشود که « ... یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم...» و سپس تاکید میشود هر آنکس که خرداد را بستاید، همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کرده است.
در بندهش نیز درباره خرداد آمده است: «... ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را بهخویش پذیرفت...» «... خرداد سرور سالها و ماهها و روزهاست [یعنی] که او سرور همه است. او را بهگیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست...»
.
🌿 گل ویژه جشن خردادگان: در کتاب بندهش از گل سوسن بهعنوان گل ویژه امشاسپند بانو «خُرداد» نام برده شده است: «... این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: ... سوسن خرداد را، .. » که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروفترین نمونههای گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum یا سوسن آزاد است که بهنام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته میشود، همچنین یکی دیگر از گونههای نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است ، سوسن چلچراغ (Lilium lederbourii) نام گرفته است. در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون « بوی دوستی » توصیف شده است.
.
💦 آیینهای جشن خردادگان: یکی از مهمترین آیینهای روز خرداد که در جشن خردادگان پررنگتر میشود، رفتن بهسرچشمهها یا کنار دریاها و رودها، تنشویی در آب و خواندن نیایشهای ویژه این روز همراه باشادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بوده است.
نمونهای از سنتهای رایج در این روز را میتوان از سروده «دستور داراب پالن» موبد بزرگ پارسی در منظومه «فرضیات نامه» برداشت کرد که از آیینهای ویژه خرداد روز به «تنشویی» و «کندن چاه» و «نوکردن کاریز» اشاره میکند و در همین مورد در متن پهلوی «اندرز انوشهروان آذرپاد مهر اسپندان» یادآوری شده که «در خردادروز جویکن».
بر اینپایه، در این روز توجهای ویژه میشده بهنگهداری و نوسازی جایهایی که آب از آنها سرچشمه میگیرد و در آنجا جاری میشود چون چشمهها، چاهها، جویها، کاریزها و رودها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر میکنند.
.
💦💧پپام جشن خردادگان: بهراستی اگر ما ایرانیان دست کم مفهوم مادی جشنهایی همچون خردادگان را درست درک میکردیم، شاید امروز رودها و تالابها و دریاچهها و کاریزها و دریاهای ما بهخاطر بیآبی و آلودگی و تخریب روز افزون، نفسهای آخر را نمیکشیدند.
✍ شاهین سپنتا
🆔
@arayehha
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#جشن_خردادگان
✅ اسپهان بنویسیم یا اصفهان؟
✍️ شاهین سپنتا
شیوه درست نگارش نام شهر تاریخی اصفهان/ اسفهان/ اسپهان موضوع این یادداشت است. اگرچه این واژه اکنون در بیشتر نوشتارهای رسمی به گونه «اصفهان» نوشته میشود و این شیوه پیروانی نیز دارد که هرگونه تغییر آن را تحریف نام این شهر تاریخی میدانند اما از دیدگاه این نگارنده به دلایل تاریخی، ادبی، و آواشناسی درستتر است که این واژه را به گونه «اسپهان» بنویسیم.
پیش از پرداختن به واژه «اصفهان»، بد نیست یادآوری کنیم که تا چند دهه پیش نام برخی از شهرهای ایران به گونه عربیشده یا «معرب» نوشته میشد ولی با کوشش دوستداران زبان پارسی نامهایی همچون «جرجان» یا «طهران» به گونه درست آن «گرگان» و «تهران» دگرگون شد.
برای چندین سده، نویسندگانی همچون خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابنبلخی در فارسنامه، محمدِ محمودِ احمدِ توسی در عجایبنامه، سمعانی در الانساب، ظهیرالدین نیشابوری در سلجوقنامه، قاضی عمادالدین در عجایب البلدان، شرفالدین علی یزدی در ظفرنامه تیموری و بسیاری دیگر، تهران را با «ط» و به صورت «طهران» مینوشتند تا این که جویندهای همچون محمدحسنخان مقدم مراغهای (اعتماد السلطنه) وزیر انطباعات و دارالترجمه دوران قاجار، به گفته خودش دچار تردید شد که نام این شهر را با «ط» بنویسد یا با «ت» و موضوع را با «علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه» رئیس دارالفنون در میان گذاشت. چند سال پس از آن، پژوهشگرانی همچون احمد کسروی و محمد قزوینی درباره نگارش واژه «طهران» یا «تهران» دیدگاههای متضاد خود را ارائه کردند و در نهایت دیدگاه کسروی پذیرش همگانی یافت و امروز همگان تهران را با «ت» مینویسند.
کسروی در آن زمان نوشت: «... بی گفتگو است که طهران کلمهای پارسی است و در پارسی طاء الفدار نیست، مگر درباره کلمههایی که تازیان آن را معرب کردهاند و از گفتن بینیاز است که این کلمههای معرب را باید در نوشتههای عربی بهکاربرد و در نوشتههای پارسی جز شکل پارسی نخستین آنها درست نمیباشد... به عقیده ما بهکاربردن طهران و طوس و اصطخر و اصفهان و دیگر کلمههای معرب در نوشتههای پارسی که تا به امروز معمول و شایع میباشد، غلطهای فاحش است و باید به نام شرافت علم و بلندی پایگاه آن، تعصب و عادت را به کنار گذارده و بدین گونه غلطهای معمولی که نمونه و یادگار دوره استیلای زبان و ادبیات عربی است، خاتمه بخشید... شهر معروف ایران را که امروز «اصفهان» مینویسیم، این واژه شکل عربی نام آن شهر است... اگر شکل درست پارسی واژه را خواسته باشیم، «اسبهان» با زیر الف یا زبر آن است.» (کاروند کسروی: ص ۳۸۳ و ۳۸۴ و ۴۲۸)
نکته مهم دیگر این که، حتی در برخی متنهای عربی نیز به شیوه نگارش این واژه با حرف «س» اشاره شده، چنانکه «یاقوت حموی» جغرافیدان و تاریخنویس سده هفتم هجری قمری، در «معجم البلدان» به نقل از حمزه بن الحسن (حمزه اصفهانی) در شرح «اصبهان» به اصل پارسی این واژه با حرف «س» و «اسباهان» اشاره کرده و مینویسد: «...ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان...».
همچنان که «نظامی گنجهای» سراینده سده ششم هجری قمری نیز در منظومه «خمسه» و در داستان «خسرو و شیرین» به اوصاف «شکر اسپهانی» میپردازد.
و در نمونه دیگر، «وحشی بافقی» از سرایندگاه سده دهم در مثنوی «فرهاد و شیرین» نام این شهر تاریخی را «اسپهان» یا «سپاهان» ثبت کرده است:
ز پرویز ار بدینسان دردمندی / از اینجا تا سپاهان نیست چندی
به گلگون تکاور ده عنان را / سیه گردان به لشکر اسپهان را
براین پایه، پس از تاثیر زبان عربی بر زبان پارسی، در این واژه به تدریج حروف «ص» و «ف» جایگزین حروف «س» و «پ» یا «ب» شدند؛ اما بیشتر نامواژههای این شهر با ریشه مشترک، در منابع مختلف یا گویشهای نواحی گوناگون با «س» و «پ» یا «ب» ثبت شدهاند که برای نمونه میتوان اسبان، اسباهان، اسباهو، اسبهو، اسواهو، اسباهون، اسبوون، اسبهان، اسپادانا، اسپاهان، اسپهان و اسفهان را نام برد.(نامواژههای اصفهان، اکبر یاوریان، ص ۱۲۳-۶۵)
پس، به گواهی متنهای تاریخی و ادب پارسی، و با نگرش به این که نگارش واژههای پارسی با حرفهای/ واکهای ناپارسی همچون «ح؛ ص؛ ض؛ ط؛ ظ؛ ع» ریخت واژگان را از هویت و ریشه اصلی پارسی خود دور میکند و هیج دلیل آواشناسی نیز برای نگارش واژه اسفهان/ اسپهان با «ص» وجود ندارد، بهتر است که به تدریج شیوه نگارش این واژه را دگرگون سازیم. این دگرگونی میتواند از نوشتههای غیر رسمی آغاز شود و در نوشتههای رسمی نیز هر دو شیوه در کنار هم به کار رود تا پس از آشناشدن مردم با این شیوه نگارش، به تدریج «اسپهان» جایگزین «اصفهان» شود و نام این شهر تاریخی هویت پارسی خود را بازیابد.
@arayehha
🔴🔴🔴 مدتی است که در شبکه های اجتماعی پیامی دست به دست می شود با عنوان ( پنج اصطلاح غلطی که بکار گرفته می شود ). در پاسخ به این پیام، یادداشتی نوشته ام. در اینجا نخست متن پیام و در ادامه پاسخ هایم را خواهید خواند:
✍ شاهین سپنتا
⛔ پنج اصطلاح غلطی که به کار گرفته می شود:
🔴 ۱- خدا بد نده.
این کلام اهانت به پروردگار است،زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده ، هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خدا و هیچ بدی بشما نمیرسد مگر از ناحیه ی خود شما (که بخاطر اعمال خودتان است)
🔴 ۲- جوان ناکام.
این اصطلاح عامیانه برای جوانهایی که قبل از ازدواج از دنیا میروند بکار میرود ،درحالیکه ازدواج کام حقیقی یک انسان نیست که اگر ازدواج نکرد به او بگویند ناکام ،بلکه کام حقیقی انسان رسیدن به مقام بندگی خداست و استفاده ی خوب کردن از عمر و فرصتی که خدا به او داده است.
🔴 ۳- عیسی به دین خود، موسی به دین خود.
این جمله معنای صحیحی ندارد، زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه ی آنها عقیده ی یکسانی داشتند.
🔴 ۴- ولش کردی به امان خدا.
این حرف کفر آمیز است ، زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست بهتر است بجای این کلام گفته شود: ولش کردی به حال خودش.
🔴 ۵- انسان جایز الخطاست
این حرف نیز غلط است ،زیرا انسان برای خطا آزاد نیست. بهتر است بگوییم انسان ممکن الخطاست، یعنی ممکن است خطا کند.
⬅ پاسخ ها:
✅ 1- خدا بد نده، اصطلاحی درست است که بد فهمیده شده و بد ادا می شود.
خدا بد نده ، یعنی (خدا بد ندهد) یا (خدا بد نمی دهد) تلویحا معادل الخیر فی ماوقع...
✅ 2- جوان ناکام یک اصلاح محاوره ای است نه فلسفی . معنی آن "جوان مجرد همسر اختیار ناکرده" است.
معادل آن "دوشیزه" است که برای "دخترخانم های شوی ناکرده" به کار می رود.
در همه ادیان ازدواج یک سنت پسندیده و مهم است و به قولی کسی که ازدواج می کند دین خود را کامل می کند.
✅ 3- عیسی دین موسی را قبول داشت و در این شکی نیست. اصلا عهد عتیق یا کتب یهودی در کنار عهد جدید، کتاب مقدس مسیحی را تشکیل می دهد. معنی این عبارت را دوستان برعکس متوجه شده اند.
معنی آن این است که مسیحی ها و یهودی ها به دین خود پایبندند و با دیگری در صلح زندگی می کنند و به دین و عقیده همدیگر کاری ندارند.
✅ 4- ولش کردی به امان خدا کفر آمیز نیست چون خدا از ما می خواهد که تلاش کنیم و حرکت کنیم و مسئولیت شناس باشیم. نسبت به حال خودمان و نزدیکانمان بی تفاوت نباشیم و دست روی دست نگذاریم و همه چیز را به خدا واگذار نکنیم؛ یعنی از تو حرکت از خدا برکت.
این اصطلاح وقتی به کار می رود که کسی وظیفه شرعی یا اخلاقی یا قانونی خودش را قبال کسی یا چیزی انجام ندهد و فقط امیدوار به لطف و امان خدا باشد.
✅ 5 - جایز الخطا بودن انسان یک اصل اخلاقی و روانشناسانه است نه یک اصطلاح دینی.
یعنی که افراد باورکنند می توان هر اشتباهی را پلی برای پیروزی دانست. یعنی با هر خطا دنیا تمام نمی شود و نباید مایوس شد.
به قول پژوهشگران، اصل (اخلاقی) جایزالخطا بودن را میتوان مهمترین اصل در نظریه کثرتگرایی اخلاقی نامید؛ این اصل انسان را به تفکر در مسائل اخلاقی ترغیب میکند.
همچنین، به او یادآوری میکند که هر اندازه که اعتقادات راسخی داشته باشد، ممکن است در مورد مسائل اخلاقی دچار اشتباهاتی شده باشد.
بنابراین، برطبق این اصل، انسان در هر زمان میتواند در مورد اعتقاداتش بازاندیشی کند و آنها را اصلاح کند. از این سخن چنین میتوان دریافت کرد که نداشتن تعصب، یکی از مهمترین ارکان اصل جایزالخطا بودن است.
نظریه کثرتگرایی اخلاقی از خصوصیات مهم اصل جایزالخطا بودن این است که نظریههای اخلاقی و پیروی کردن از آنها را نفی نمیکند. افرادی که معتقد به این اصل هستند، ممکن است حتی طرفدار یکی از نظریههای اخلاقی باشند، اما افرادی متعصب نخواهند بود.
پایبندی این افراد به اعتقادات اخلاقیشان، به دلیل صرف داشتن آن عقاید نیست بلکه به این دلیل است که آن عقاید بهترین عقاید موجود هستند. حال اگر فردی، دلایل قابل قبولی برای اصلاح آن عقاید عرضه کند، آنها از اصلاح عقایدشان واهمهای نخواهند داشت. به بیانی دیگر، این افراد از اصل جایزالخطا بودن برای یافتن حقیقت بهره میگیرند و همواره عقایدشان را به چالش میکشند.
@arayehha
✍ یادداشتی در بابِ اهمیتِ خیّام در فرهنگِ ایرانزمین
حکیم عمر بن ابراهیم خیّامی نیشابوری، مشهور به #خیّام ، از چند منظر در تاریخ فرهنگ ایرانزمین یگانه است. یکی اینکه در میان اعاظم شعر فارسی کمکارترین شاعر است. بنابر پژوهش ارجمند #سید_علی_میرافضلی در کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» انتساب تنها بیست رباعی (یعنی فقط چهل بیت) به خیام مستند است و حال آنکه رباعیات منسوب به او از هزار و ششصد رباعی نیز تجاوز میکند! این چهل بیت خیام را مقایسه کنید با چهل و پنج هزار بیت شاهنامه، یعنی خیام کمتر از یکهزارم فردوسی شعر گفته است و حال آنکه طول عمر هر دو نزدیک به هشتاد و پنج سال بوده است.
دومین ویژگی خیام که در دیگران نیست، این است که به عقیدهٔ من صاحبسبکیاش مُقَدَم بر شاعریاش است. به عبارت دیگر اهمیت رباعیات دیگران که تحت تاثیر رباعیات خیام بوده است، بیشتر از خودِ رباعیات خیام است و شاید در پارهای از موارد آن رباعیها حتی از لحاظ زیباییشناسی هنری از رباعیات خیام نیز زیباتر باشند. خدا رحمت کند استاد #باستانی_پاریزی را که میگفت سرنوشت رباعیات در تاریخ ادبیات فارسی یک سرنوشت است: یا آن رباعی ضعیف است که از ذهن و زبان مردم حذف میشود و یا رباعیِ زیبایی است، که در آن صورت مهم نیست که شاعرِ آن کیست؛ یعنی رباعیِ آن شاعر به خیام منسوب میشود و ذیل رباعیات خیام دستهبندی میشود!
اهمیت بعدی خیّام این است که شعر و اندیشهاش منبع الهام بسیاری از بزرگان در اعصار گوناگون بوده است. استادم دکتر #شفیعی_کدکنی به قول خودش "فرمول دشمنتراشانهای" دارد و آن این است که هر شعری که پس از گذشت زمان در حافظهٔ مردم باقی بماند از لحاظ هنری نیز قابل اعتنا است. با احترام کامل به نظر استاد شفیعی، تصور میکنم سخنِ دقیقتر آن است که #انوری گفت:
سزای افتخار آن شعر باشد
که افزون باشدش راویِ موزون
یعنی اگر شعری بر ذهن و زبان راوی موزون (اهالی فضل) نشست، شعرِ بلندی است. به عنوان نمونه میتوان به #عطا_ملک_جوینی اشاره کرد که در تاریخ جهانگشای جوینی در روایت حملهٔ مغول میگوید که سید عزّالدین نسّابه با جمعی، در سیزده شبانهروز فقط تعداد کشتگان حملهٔ مغول را شمارش میکرد و در آن حال غریب این رباعی خیام را میخواند:
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
الله الله از این رباعی. نمونههای این راویانِ موزونِ رباعیات خیام بسیارند.
اهمیت دیگر خیام در خردِ اوست، آن هم در زمانهای که خردمندی تقبیح میشد تا آنجایی که #سنایی به طعنه میگفت:
عقل در کوی عشق نابیناست
عاقلی کارِ بوعلیسیناست!
و خیام خردمندِ مُلکی بود که خردمندان در صدر نبودند. به همین دلیل بود که در روزگار خیام و در قرنِ پس از او، خیام ستایش نشد. شیخ #نجم_الدین_دایه خیام را از «غایت حیرت در تیهِ ضلالت» میبیند و #عطار در باب خیام میگوید «که این مردیست اندر ناتمامی». اما امروز آن غبارها نشسته است و من او را از صدرنشینان جریان فرهنگی تاریخی ایرانزمین میبینم. روانش شاد باد. به رفتن مگر بهتر آیدْش جای.
#جویا_معروفی
@arayehha
✍ #عطار
العِشقُ خُراسانیٌّ لِمَکانِ العَطّار
عشق از خراسان خیزد،
از آن رویْ که عطّار خراسانی است.
به عقیدهٔ من شیخ فریدالدین عطار نیشابوری - با همهٔ فرازها و فرودهایش - یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ فرهنگیِ ایرانزمین است. شاید اگر متری در دستِ ما بود که میتوانست به صورت دقیقی اثرگذاری شخصیتهای فرهنگیِ ما را بر فرهنگمردانِ پسینی و تفکرِ خواص و عوام مشخص کند، کم اندیشمندی به گردِ پایِ عطار میرسید. بسیاری از آرا و اندیشههای او پس از هشتصد سال همچنان در جریانهای فکری و فرهنگیِ ما زنده است. هشتصد سال را دستِ کم نگیرید!
من عطار را یکی از زیباترین گوشههای فرهنگِ ایرانی میدانم. در جمعهای مختلف همیشه گفتهام که آن «آن»ها و لحظاتی که با مکتوباتِ عطار داشتهام را در هیچ جای دیگر تجربه نکردم. این که عطار از لحاظ تکنیکی بهترین شاعرِ ما نیست امری مسلّم است، اما زیباییهای او در مفرداتش و یا ابیاتش نیست، بلکه در پرورشِ نگاهِ هنرمندانهاش است در شرح بوطیقای جریانِ عرفانِ ایرانی-اسلامی. در حقیقت فرم در شعرِ او در بسترِ عمودی و زیباییهای روایی شکل میگیرد و نه در مسیرِ افقی و بدایع و صنایعِ شعری.
عطار در سیرِ تکاملِ موسیقاییِ شعرِ فارسی اصلاً شاعرِ قابلِ اعتنایی نیست. تساهل و تسامحِ او در حوزهٔ وزنِ عروضی و قافیه یادآورِ شاعران قرن چهارم و پنجم است، نه شاعری که عمدهٔ خلاقیتش را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم بروز داده است. همین تساهلها و تسامحها است که در نظرِ بعضی ناقدان و مخاطبان جدی ادبیات، عطار را شاعری دستِ دوم نشان میدهد و این داوری کملطفیِ بسیار بزرگی است، گیرم حتی از بزرگی چون #مهدی_حمیدی_شیرازی سرزده باشد!
همهٔ آثار عطار در جریان فرهنگیِ ما قابل اعتناست (اسرارنامه، مصیبتنامه، الهینامه و مختارنامه)، اما در این میان دو اثرش از امّهاتِ آثار ادبیات پارسی است: یکی به نظم که #منطق_الطیر است و دیگری به نثر که #تذکرة_الاولیا است. جالب این که ایدهٔ هیچ یک از این دو کتاب از آنِ خودِ عطار نیست. در حوزهٔ سفرِ مرغان پیش از منطقالطیر، #ابن_سینا در رسالةالطیر، #ابوالرجا_چاچی و #احمد_غزالی پیشگام عطار بودند و در ذکر مقامات اولیا، #ابونعیم_اصفهانی در حلیةالاولیا و #ابوالقاسم_قشیری در رسالهٔ قشیریه پیشاهنگِ تذکرةالاولیا بودند، اما این دو اثر عطار جایِ آن مکتوباتِ ارزشمند را در فرهنگِ ما گرفته است. چرا؟ چون اسلوب، پیرنگ و فرمِ درخشانی دارد. زیباییِ عطار در همین اسلوب ارائهٔ مطالب عرفانی است. یکی از ویژگیهای این اسلوب عاری بودنِ آگاهانه از مفاهیم عرفانی است. عطار نخواسته است که مانند شاگردانِ مکتب #ابن_عربی و اقرانِ آنها (امثال #شیخ_محمود_شبستری و #شاه_نعمت_الله_ولی ) نوشتههایش را از مفاهیم ریز و درشت و سختِ کلامی و عرفانی لبریز کند تا خوانندگانِ آثارش از راهِ نفهمیدنش او را احترام کنند، بلکه او آنسان مفاهیمِ عمیقِ عرفانی را ساده کرده است که مخاطبانش از راهِ فهمیدنش با او همدل میشوند. و عطار در این اسلوب در تاریخِ ادبیاتِ عرفانیِ ما یگانه است.
با همهٔ این زیباییها عطار در مسلکِ تفکرِ اشعریاش بسیار متعصب بود. تفکرِ عقلستیزِ او در مباحثاتِ کلامی و برگزیدن مفهومِ انتزاعیِ عشق بر عقل، او را در حقِ عاقلان و فیلسوفان از جادهٔ انصاف رانده بود. داوریِ تلخِ عطار در مورد همشهریِ فاضلش #عمر_خیام در مثنوی الهینامه نشانگر این تعصب است:
یکی بینندهٔ معروف بودی
که ارواحش همه مکشوف بودی
دمی گر بر سرِ گوری رسیدی
در آن گور آنچه میرفتی بدیدی
بزرگی امتحانی کرد خُردش
به خاکِ عُمّرِ خیّام بُردش
بدو گفتا چه میبینی درین خاک؟
مرا آگه کن ای بینندهٔ پاک
جوابش داد آن مردِ گرامی
که این مردیست اندر ناتمامی
بدان درگه که روی آورده بودست
مگر دعویِ دانش کرده بودست
کنون چون گشت جهلِ خود عیانش
عَرَق میریزد ازتشویرِ جانش
میانِ خجلت و تشویر ماندست
وزان تحصیل در تقصیر ماندست
این میزان تعصب و جمودیت البته که محصول تاریخِ روزگارِ عطار نیز است که در آن روزگار جریان اشاعره در مباحثات کلامی بر جریان معتزله فائق آمده بودند. ادامهٔ همین جریانِ عقلستیز است که عطار را در منطقالطیر به اینجا میرساند که میگوید:
کی شناسی دولتِ روحانیان
در میانِ حکمتِ یونانیان
«کافِ» کفر اینجا بحقالمعرفه
دوستر دارم ز «فای» فلسفه
شاید من عطار را در زمرهٔ بهترین شاعران تاریخ ایرانزمین نبینم که نمیبینم، و شاید با بعضی از آرای او همداستان نباشم که نیستم، اما او برای من زیباترین گوشهٔ فرهنگِ ایرانزمین است. زیباییهای آن گوشه بیش از آنکه قابل وصف باشد، قابل درک است. هرکه شد محرمِ دل در حرمِ یار بماند. اینجا گروهی با من همدلند و همین کافی است. همدلی از همزبانی خوشتر است.
#جویا_معروفی
@arayehha
بسم الله الرحمن الرحیم
وبسایت سهگانی افتتاح شد.
وبسایت سهگانی، به همت همراهان قالب شعری سهگانی، روز یکشنبه ششم خردادماه ۱۴۰۳، رسما افتتاح شد.
به گزارش خبرنگار سهگانی: افتتاح این وبسایت که به مناسبت نهم خردادماه ۱۴۰۳، چهاردهمین سالروز تولد سهگانی صورت گرفته است، نشان از افزایش فعالان عرصهی سهگانی و شاعران این عرصه دارد.
مدیر وبسایت سهگانی، در گفتگو با خبرنگار ما افزود: در این وبسایت جامع، بخشهای متنوعی مانند:
اخبار سهگانی،
کتاب و سهگانی،
با سهگانی،
با سهگانیپردازان،
رادیو سهگانی،
تلویزیون سهگانی،
سهگانیهای تازه،
ارسال سهگانی برای نقد
و نقد سهگانیهای ارسالی
وجود دارد و پایگاه موثری برای معرفی هرچه بیشتر این قالب به شاعران معاصر و آموزش آن به علاقمندان است.
وی اضافه کرد: یک سال بیشتر است تاسیس این وبسایت را در دستور کار داشتیم و خوشبختانه امسال با تایید دکتر علیرضا فولادی و همت همراهان سهگانی به این مهم رسیدیم و انشاءالله به مرور، فعالیت آن گسترش خواهد یافت.👇👇
♻️ Segani.ir ♻️
╭═══════════♻️═╮
╰❥JOIN↓↓↓
♻️@SEGANIPAJE♻️
👉 @arayehha
╰═♻️═══════════╯
#نکته_ها_ی_دستوری
#ادبیات_تعلیمی
✳️ ادبیات تعلیمی به آن دسته از آثار ادبی اطلاق میشود که محتوای آنها آموزههای اخلاقی ، اجتماعی یا علمی است و به هدف تعلیم و تربیت آفریده میشوند.
❇️ تعلیم و تربیت همواره یکی از نخستین دغدغههای بشر بوده است و اصولاً رسالت پیامبران و نقش آنها در زندگی انسانها برای رسیدن به این هدف بوده است. به تدریج با پیدایش و تکامل ادبیات و تقسیم آن به انواع مختلف بسیاری از ادیبان بر آن شدند تا با درآمیختن ادب و آموزههای پرورشی راه را برای رسیدن به این امر هموار کنند و بدین ترتیب ادب تعلیمی شکل گرفت؛ بنابراین منظور از ادبیات تعلیمی ادبیاتی است که نیکبختی انسان را در بهبود منش اخلاقی او میداند و خود را متوجه پرورش قوای روحی و تعلیم اخلاقی انسان میکند.
❇️ اثر تعلیمی می تواند به صورت داستان یا حکایت در قالب شعر و نثر بهره گرفت به این گون اثار ادبی ادبیات تعلیمی می گویند.
که موضوع های ان می تواند حکمت؛اخلاقی؛دانشی باشد. که این موضوع ها می تواند به صورت تخیلی یا ادبی باشد.
@arayehha
#دانش_افزایی
✳️ کاریکلماتور
❇️ کاریکلماتور نامی است که احمد شاملو بر نوشتههای پرویز شاپور(همسر فروغ فرخزاد ) گذاشت.
این کلمه ابتدا در سال ۱۳۴۷ در مجله خوشه به سردبیری شاملو به کاربرده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است.
به نظر شاملو، نوشتههای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست
❇️ ویژگیهای کاریکلماتور:
تضاد ، ایهام ، تخیل ، ابتذال ، طنز
❇️ نمونه کاریکلماتورهایی از پرویز شاپور :
🔸وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند
🔸 اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم
🔸 به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است
🔸به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
🔸قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست
🔸 هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد
🔸گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
🔸بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند
🔸نسیمی که به تک درخت میوزد سرود تنهایی سر میدهد
🔸 ستارگان در دل شب به روشنی روز میدرخشند.
🔸 قطرات باران در آغوش هم آب می شوند..
@arayehha
#تفاوت_نثر_ادبی_با_قطعه_ادبی
به طور کلی تفاوت بین نثر ادبی و قطعه ادبی را به شکل زیر توضیح داد :
* نثر ادبی :
- تابع قوانین دستوری است و هر کلمه جای مشخص خود قرار می گیرد و ارکان جمله تقریبا رعایت می شود.
- از صنایع بدیع و بیان و آرایه های ادبی ، زیادتر از معمول استفاده می شود.
- در بُعد زمانی خاص و زمان معینی شکل می گیرد و با تاریخ همراه است.
- دست نویسنده در نثر بازتر است و گزینش کلمات راحت تر است.
* قطعه ی ادبی :
- نویسنده با انتخاب کلمه ی مناسب و زیبا و خیال انگیز ، هم اطلاتات را منتقل می کند و هم حس مخاطب را تحریک می کند.
- استفاده از آرایه های ادبی و صنایع ادبی با کشش یا اثر و قدرت تأثیر گذاری بیشتر از نثر ادبی است.
- تصویر سازی خیال انگیز
- گسترش تفکر برانگیز با آرایه های ادبی
- جملات کوتاه و رسا
@arayehha
#معرفیشاعر
محمدکاظم کاظمی زمستان ۱۳۴۶ در هرات افغانستان در خانوادهای اهل ادب متولد شد. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و مدرک کارشناسیاش را در رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرد. آغاز فعالیت ادبی او به سال ۱۳۶۵ بازمیگردد. کاظمی علاوه بر سرودن شعر، در زمینۀ آموزش شعر، برگزاری انجمنهای ادبی، انتشار نقد در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتب ادبی فعالیت کرده است و امروزه از اساتید و ناقدین بنام شعر به شمار میآید. از سوابق او میتوان به دبیر علمی یازدهمین جشنواره شعر فجر، مسئولیت دفتر هنر و ادبیات افغانستان، مسئولیت جلسهٔ نقد شعر حوزه هنری خراسان رضوی و عضویت در هیئتتحریریۀ نشریات اشاره کرد. «کفران»، «قصه سنگ و خشت»، «روزنه» و «کلید در باز» برخی از مجموعه اشعار و کتب آموزشی او است.
#معرفی_شاعر #محمدکاظم_کاظمی
@arayehha
💠هوش هیجانی(Emotional intelligence):
🔶 هوش هیجانی(یا به طور مختصر EQ)، یکی از علائم بسیار مهم در بلوغ عاطفی و یکی از شاخص های بسیار مهم برای موفقیت در زندگی- به ویژه داشتن روابط موفق با دیگران است.
🔶 هوش هیجانی(EQ)، به طور خیلی ساده یعنی درک کردن احساسات خود و دیگران و مدیریت صحیح هیجان ها.
🔶 هوش هیجانی(EQ) ارتباطی با ضریب هوشی(IQ) ندارد؛ به این معنا که فردی ممکن است IQ بالایی داشته باشد و در زمینه های علمی، شغلی، مالی و... بسیار باهوش و موفق باشد، اما هوش هیجانی(EQ) ضعیفی داشته باشد و در روابط اجتماعی و عاطفی و زندگی خصوصی اش یک فرد شکست خورده و ناموفق باشد.
🔰 اصول هوش هیجانی(EQ) عبارتند از:
۱)خودآگاهی(شناخت خود)
۲)مدیریت احساسات
۳)خودانگیزی و روحیه پرنشاط
۴)همدلی و توانایی درک دیگران
۵)مدیریت ارتباطات
🔶 زنان یا مردانی که "هوش هیجانی" خوبی ندارند، نمی توانند روابط موفقی با دیگران برقرار سازند و در روابط اجتماعی، عشقی یا ازدواج های خود مدام با شکست مواجه می شوند.
🌱هوش هیجانی را می توان ارتقاء داد و آموخت، اما این کار به تمرین و تلاش بسیار زیاد نیاز دارد.
❇️ مشخصاتِ هوش هیجانی در "زنان" عبارت است از:
۱)آرام و خونسرد و با اعتماد به نفس است و یک نوع جذابیت، آرامش و متانت در چهره و رفتارش وجود دارد.
۲)شخصیتِ سالم، راحت و با عزت نفسی دارد و گرفتار خودخواهی و خودبزرگ بینی و منفی نگری نیست.
۳)در روابط و وظایفش فردی متعهد، وفادار و مسئولیت پذیر است و می توان روی سخن و قول او حساب کرد.
۴)مستقل و هدفمند است. اهدافش را درست انتخاب می کند و دُرُست به هدف می زند.
۵)در روابط جنسی قاعده و قانون خاصی دارد و در عین اخلاق گرایی، باز و راحت و جسورانه عمل می کند.
❎ مشخصاتِ هوش هیجانی در مردان عبارت است از:
۱)قاطع، با اعتماد به نفس، تصمیم گیرنده و مستقل است و صلابت و استواری آشکاری در چهره و
۲)در عین جدیت و منطقی بودن، توانایی ابراز احساساتش را نیز دارد و می تواند به شکل موثری احساساتش را در قالب رفتار و گفتار بروز دهد.
۳)با وجود تمام وسوسه ها و جاذبه های دیگری که برای برقراری ارتباط وجود دارد، می تواند به معشوق و همسرش وفادار باشد و متعهد باقی بماند.
۴)دلسوز و مهربان و حمایت کننده و مراقب است.
۵)غرورِ کاذب و خودشیفتگی نداشته و احساس مسئولیت زیادی نسبت به رفتارش دارد، و اگر مرتکب اشتباهی شد متواضعانه عذرخواهی می کند.
✅ "هوش هیجانی"، یعنی شناختِ افکار و احساسات خود و دیگران و مدیریت و جهت دهی درست آنها.
🌱داشتن هوش هیجانی بالا، یکی از شروط لازم برای داشتن ارتباطاتِ موفق است و بدون آن زن و مرد توانایی خروج از هزارتوی پیچیده و سردرگم کننده روابط را ندارند و فقط دور خودشان می چرخند و می چرخند و می چرخند و در انتها هم در تله های ارتباطی می افتند! 🍃🍃🍃🌷
@arayehha
هدایت شده از سرزمین شعرها 🍎
کانال اشعار خانمهای شاعر:
زینب نجفی @eitaaparvanegi
بهجت فروغی مقدم @behjatf
فاطمه عارفنژاد @fatemeh_arefnejad
صفیه قومنجانی @nabzeghalam
مارال افشون @poem12
فائزه زرافشان @faeze_zarafshan
الهه بیات مختاری @aboajor
عاطفه خرّمی @atefe_khorrami
ناهید خلفیان @andisheysabz
معصومه گودرزی @baresh_haye_ghalamman
عاطفه جوشقانیان @sobhetazedam
مهتا منتظر @delnvshtMahta
پریسا مصلح @khatdl
سعیده کرمانی @kaftarchahiemamreza
محنا امیری @mohanaamirii
ملیحه آخوندی @seshanbee
عاطفهسادات موسوی @atefesadatmoosavi
امالبنین بهرامی @omolbaninbahrami
مهتاب بهشتی @tarranemah
معصومهسادات اسدیان @sher_zad
مریم کرباسی نجفآبادی @maryam_karbasi_najafabadi
طیبه عباسی @TaiebeAbbasi
زهرا علیپور @zahraalipoor19
انسیهسادات هاشمی @folanipoem
اعظم سعادتمند @azam_saadatmand
امالبنین مبارز @sadatmobarez
زهرا سپهکار @zahra_sepahkar
سیدهنرگس هاشمورزی @snhashemvarzi
راضیه مظفری @roozikenemidanam
نگین نقیبی @najvayebaran
معصومه شریف @masoome_sharif
الهه سلطانی @elahesoltani
هدیه ارجمند @hediyearjmand
خدیجه خداکرمی @sogandbarqalam
عاطفه جعفری @pishaninevesht
رقیه سعیدی @saeidikimya
زهرا حاجیپور @niloofaranehha
مرضیه موفق @Ghoghnooooooos
مهدیه اکبری @ATAMMAN
صدیقه اژهای @SheidayeEsfahani
فاطمه غلامی @fatemehgholami67
زهرا غلامزاده @zahra_gholamzadeh69
فاطمه دبیری @yadoyar
کانال اشعار آقایان شاعر:
سیدمحمدرضا شمس @shamssaghi
مهدی جهاندار @mehdi_jahandar
علی مقدم @sheikh_ali_moghaddam
محمدجواد منوچهری @gida13
حسن زرنقی @h_zarnaghi
احمد رفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
اشعار عاصی @ashare_asi
محسن علیخانی @MohsenAlikhanySher
محمد عابدی @Abedi_Aaeini
علی سمرقندی @alisamarqandi
محمد درّودی @darroudishaer
میلاد عرفانپور @erfanpoor
مجید بوری @majiidboori1371
مهدی شریفی @ashaarsharifi
مهدی کبیری @mehdikabiri_qom
محمدحسن محمدی @najvaydel1402
مهدی طهماسبی @tasvireshafagh
احمد ایرانینسب @ahmadiraninasab
میثم رنجبر @meysamranjbar_channel
حسین سنگری @hosseinsangari
اسماعیل علیخانی @sherkadeh
محمدحسین ملکیان @faraz_malekian
مجتبی خرسندی @Mojtaba_khorsandi
محمدتقی عارفیان @SharheAtasheDel
محسن درویش @mohsen_darvish_harandi
محمدمعین پوریلان @moeinpooryalan
حسین مرادی @moradipoet
حسن شیرزاد @sharh_sib
یوسف رحیمی @Yusof_Rahimi
محسن قاسمی @mohsenghasemi110
حسینعلی زارعی @saredustansalamat
علیاصغر شیری @aliasgharshiri
سیدمهدی حسینی رکنآبادی @gardoune
عباس جواهری رفیع @denj_tanhaii
مسعود یوسفپور @yosefpoor_ir
احمد علوی @ahmadealavi
سروش وطنپور @soroush_0301
محمدهادی شریفی @mohammadhadisharifi
محسن ناصحی @nasehi_mohsen
محمدرضا ترکی @faslefaaseleh
محمدمهدی سیار @mmsayyar
مرتضی درزی @avayesokut
حسن خسروی وقار @hasankhosravivaghar
محمدحسن بیاتلو @mohamadhasanbayatloo
محمد خادم @khadempoet
علیرضا مهران @alirezamehran_3
علی سلیمیان @alisalimian_poem
محمدحسین انصارینژاد @delnakhahi
امیرحسین هدایتی @ashareamirhosienhedayati
احسان نرگسی @ehsannargesi
مهدی پرنیان @sheikh_ghm
حامد طونی @hamedtooni
احمد شهریار @ahmedshehryar1
امیرحسین پاسبان @apasban
مهدی زارعی @mahdi_zarei_shaer
عباس احمدی @abbasahmadi57
علیمحمد مؤدب @alimohammadmoaddab
رضا یزدانی @rezayazdaanii
سیدعسکر رئیسالسادات @daftareshereman
محمدرضا قاسمیان @azsabuyeeshgh
محمدرضا کاکایی @mohammadrezakakaei
قاسم صرافان @GhasemSarafan
حسین جعفری @robaei
علی ذوالقدر @ali_zolghadr
سجاد محمدیاری @sajjadmohammadyari
محمد ثاقبی @SheerSaghebi
محمدحسین رشیدی @meeghat
شادروان سیدعلیرضا شمس قمی @shamseqomi
رضا یزدی اصل @rezayazdiasl1001
علی رحمتی @Eghlimegharar
مرتضی طوسی @morteza_tousi
محمدحسین فیض اخلاقی @feyzefeyz
مبین اردستانی @Mobin_Ardestani
✅ درباره پسوند "-ار"
پسوند "-ار" در فارسی امروز به بن ماضی افزوده میشود و در موارد زیر به کار میرود:
۱. برای ساختن صفت فاعلی، مانند:
نمودار، خواستار
۲. برای ساختن اسم مصدر، مانند:
رفتار، دیدار
۳. برای ساختن صفت مفعولی، مانند:
گرفتار
این پسوند بازمانده پسوند tar- ایرانی باستان است که در ایرانی میانه غربی به صورت هایtār- و dār- در میآید. اما بنا به ملاحظات قواعد ایرانی میانه غربی tār- و dār- را نمیتوانیم پسوند بهشمار بیاوریم بلکه باید ār- را پسوند فرض کنیم چون اگر tār- و نیز dār- را پسوند به حساب بیاوریم، مجبوریم مادههایی را فرض کنیم که در ایرانی میانه غربی چنین مادههایی وجود ندارد.
در فارسی میانه ترفانی -buxtār به معنی "نجاتدهنده" صفت فاعلی است از فعل buxtan به معنی 'نجات دادن'
و kištār به معنی "کشت" اسم مصدر است از فعل kištan به معنی 'کاشتن'
جالب این است که در زبان پهلوی کلمه گفتار یا guftār صفت فاعلی است به معنی 'گوینده'.
حتی در فرهنگ مکنزی برابر انگلیسی آن speaker ذکر شده است. درحالیکه در فارسی جدید ما کلمه "گفتار" را اسم مصدر به کار میبریم یعنی الان معنی speaking میدهد نه speaker.
این پسوند در زبان پهلوی بیشتر برای ساختن صفت فاعلی بهکار میرود. به همین خاطر کلمات "گفتار" و "کردار" و "رفتار" هر سه در زبان پهلوی صفت فاعلی هستند:
gufta:r = speaker گوینده
karda:r = active,worker,doer کننده
rafta:r = goer رونده
گاهی این پسوند در آخر یک کلمه در یک جمله نقش صفت فاعلی و در جمله دیگر نقش صفت مفعولی دارد:
fre:fta:r = deceiver, deceived
در پهلوی لغت "فریفتار" هم به معنی 'فریبنده، فریب دهنده' است و هم به معنی 'فریفته، فریب خورده'.
#فریبرز_کوچکی_زاد
@arayehha
نگاهی به فریدون توللی
عمری به عبث راندم وهر نقش دلاویز
بی پرده چو دریافتمش نقش خطا بود
جز مر گ که یکتا در زندان حیات است
باقی همه دیوار ه ی دروازه نما بود
توللی
مهدی پرهام درباره اخلاق توکلی می نویسد
" وقتی دست به قلم می برد . دل انسان به دنبالش کشیده می شد.درناهمواری شبیه محمد مسعود بود.
حتی درآخر عمر هم لحن آمیخته به طنز
ومزایایی که همیشه داشت برجا بود"
شعرهای کارون توللی وخانلری وگلچین گیلانی راه را برای نیما هموارتر کرد.
درمقابل حمله های رضا براهنی که توللی را عامل عقب افتادگی شعر ایران می دانست
شمس لنگرودی "
توللی را یکی از موثرترین شاعران نوپرداز ما می داند."
برای نیما شعر زندگی بود ولی برای توللی جان پناهی فاخر بود
توللی درمقدمه ی کتاب رها که بهترین دفتر شعراوست .به سنت گرایان می تازد ومی نویسد
الف ،الفاظ سنت گرایان مربوط به زندگی امروزنیست.
ب،عنصر زمان ومکان درشهر سنت گرایان مبهم است
ج،مفاهیم شعری آنان کلیشه ای ست
د، محتوا درشهر این شاعران تابع شکل است نه محتوا
توللی گاهی به نیما وپیروانش می تازد.
اما چون روح مدرنیته را درک نمی کند نمی تواند در نوگرایی به جایی برسد.
ولی حضور پر رنگ وسایه ی سنگین توکلی برسر شاعران پس از او بیانگر موفقیت شاعر
درکسب وجاهت ادبی است.
هرچند درکتابهای پویه وشگرف شاعر به تکرار خویشتن پرداخته است. ولی
درزمینه نثر کتاب التفاصیل توللی یکی ازبهترین نقیضه پردازی وطنز روزگارمان
لهراسپ،بهرامیان
@arayehha
☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️
۹ خرداد سالروز درگذشت فریدون توللی
(زاده سال ۱۲۹۸ شیراز -- درگذشته ۹ خرداد ۱۳۶۴ تهران) شاعر
او در رشته باستانشناسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و بهکار باستانشناسی روی آورد و تا امرداد ۱۳۳۲ چندی رئیس اداره باستانشناسی استان فارس بود. همچنین به عنوان دستيار باستانشناس معروف گريشمن در حفاريهاى شوش شركت داشت.
پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد فعالیتهای سیاسی شده بود و به نوشتن مقالات سیاسی در نشریات حزب توده و مجموعه سیاسی طنزآمیزی با نام «التفاصیل» میپرداخت. اما چندی بعد از فعالیتهای سیاسی دست کشید و در کتابخانه دانشگاه پهلوی شیراز بهکار مشغول شد و بر اثر آشنایی با نیمایوشیج در شعر، بهشیوه جدید گرایش یافت و به یکی از پیشروان آن تبدیل شد. دفترهای شعر «رها» و «نافه» او محصول همین دوران است. او بعدها به مخالفت با فرم آزاد نیمایی پرداخت و مجموعهای از غزل و قصیده به شیوه قدیم را با نام «پویه» منتشر کرد.
شعر او عمدتاً شعری عاشقانه، رمانتیک و احساساتی است: با تصاویر، واژهها و ترکیبهای فریبنده خوشاهنگ، که با بیان شاعرانه احساسات فردی، بیش از هر چیز از کامجوییهای جسمانی سخن میگوید و توفیقش در شاعری، به سبب همین شعرهاست. او در سرودن شعر عاشقانه بهشیوه نو، روزگاری پیشرو و نظریهپرداز بود و در این زمینه سهم بزرگی دارد و با زبان فرانسه آشنایی داشت و اشعاری از شاعران فرانسه زبان را به فارسی برگرداندهاست.
ویژهنامه توللی در شماره ۸۵ مجله بخارا با مقالاتی از شفیعی کدکنی، افشینوفایی، مهدی فیروزیان، سعیدی سیرجانی و... در زمستان ۱۳۹۰ منتشر شدهاست.
دفتر اشعار:
التفاصیل (۱۳۲۴)
رها (۱۳۲۹)
کاروان (۱۳۳۱)
نافه (۱۳۴۰)
پویه (۱۳۴۵)
شگرف (۱۳۵۳)
بازگشت (۱۳۶۹)
کابوس (۱۳۸۶)
🆔 @arayehha
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#فریدون_توللی
نسبت نوازندگی با نویسندگی
در موسیقی، مفهومی داریم بهنامِ «موتیف». موتیف کوچکترین واحدِ دارای مفهوم است. «تِم» نیز مفهومی موسیقایی است که از چند موتیف ساخته میشود و بخشی از جمله را تشکیل میدهد.
چنانچه بخواهیم این سازهها را با سازههای زبان تطبیق بدهیم، شاید غلط نباشد اگر موتیف را معادل «کلمه» و تِم را معادل «عبارت» بدانیم؛ همچنانکه در زبان هم از ترکیبِ کلمهها عبارتها و از ترکیبِ عبارتها جملهها ساخته میشوند.
نوازندگان برای تمرینِ نواختن یا ساختنِ یک قطعه، سالها روشمندانه و نظاممندانه، جملههای خاص و قطعههای پیشین را میشنوند و بارها موتیفها و تِمهای آن را تحلیل و تمرین میکنند. این کار آنقدر تکرار میشود که اصطلاحاً ملکهٔ ذهن نوازنده میگردد و او در بداههنوازی و آهنگسازی، آن موتیف یا تم یا جمله یا آمیزهای بدیع از همهٔ آنها را ناخودآگاه به کار میگیرد.
اما حین بداههنوازی، نوازنده دیگر چندان ذهنش را مشغول انتخاب موتیفها و تمها و جملهها نمیکند، بلکه عناصری که سالها شنیده و نواخته است، عیناً یا بهطرزی نو، بر مغز و دست وی جاری میشوند. این پدیده موجب میشود بخش عمدهٔ فکر نوازنده به حفظ ضرب و ضربآهنگ و انسجام ساختاری قطعه اختصاص یابد.
چنین پدیدهای برای نویسندهٔ ورزیده نیز رخ میدهد. او سالها آنقدر متن خوانده است و جملات و عبارات و کلماتش را تحلیل و تمرین کرده است که موقع نوشتن، انتخاب آن عناصر دیگر توان و زمان چندانی از او نمیگیرد و میتواند با فکری آزادتر به پرداختِ هرچه آمودهتر و آزمودهتر نوشتهاش بپردازد.
اما آنچه گفتم بِدان معنا نیست که نویسنده یا نوازندهٔ ورزیده در انتخاب واژهها یا موتیفها دقت نمیکند؛ بلکه بدین معناست که بر اثر تمرین بسیار، واژهآگاهی یا موتیفآگاهیِ وی بهقدری رشد یافته است که پردازش زبانی یا موسیقایی برایش بهنسبتِ تازهکاران بسیار سریعتر و آسانتر است. البته نمیتوان ادعا کرد که آنچه کهنهکاران برمیگزینند لزوماً دقیقترین گزینه است و نمونهٔ بهتری از آن نیست.
در موسیقی، نوازنده و بهخصوص آهنگساز، انواع سبکها را بسیار گوش میدهد و مدتها بر سبک یا نوازندهٔ خاصی تمرکز میکند تا بتواند خصوصیات آن سبک یا آن شخص را دریابد، و آن گاه که بر آن اِشراف مییابد، میتواند شبیهسازی یا تقلیدش کند. اینگونه است که نوازنده آهنگی میسازد که رنگوبوی آهنگهای موتسارت را میدهد، حالآنکه موتسارت آن آهنگ را نساخته است.
در نوشتن هم نویسنده با مطالعهٔ متمرکز و فشردهٔ آثار یک سبک یا یک شخص، قادر است بر ویژگیهای بارزِ آن مسلط شود و متنی بنویسد که کاملاً شبیه نوشتهای معیّن است، اما آن نوشته از قلم نویسندگان آن سبک نتراویده است. این کار اگرچه ممکن است هیچگاه بهصورت مستقیم به کار نویسنده نیاید، اما توان نویسنده را در انعطافِ نثری افزایش میدهد و او را در بهکارگیری انواع سبکها توانا میسازد.
#زبان #موسیقی #نگارش
#نویسنده #نوازنده
معین پایدار، ۰۴ خرداد ۱۴۰۳
@arayehha
چرا یادگیری درستنوشتن برای همگان واجب است؟
اگر از شعارهای نخنما و تکراری بگذریم و قدری واقعبین و کاربردگرا شویم، میبینیم که برخلاف آنچه در نگاه اول به چشم میآید، دانش و هنر نوشتن و البته درست و زیبا و دقیق نوشتن، آنقدرها هم که گمان میکنیم کمکاربرد و دستِچندم نیست.
تقاضانامهای که خطاب به فلان اداره و بَهمان مدیر مینویسیم، قراردادنامهای که با کارفرما یا کارمندمان تنظیم میکنیم، پایاننامهای که در پایان تحصیلمان تألیف میکنیم، گزارشنامه و سفرنامهای که بهقصد ثبت وقایع و تجارب تحریر میکنیم، شکایتنامهای که برای دادگستری تنظیم میکنیم، یا اندکی خاصتر و هنریتر، داستان و نمایشنامه و فیلمنامهای که بهعنوان اثری هنری خلق میکنیم، هر یک نمونهای از انواع نوشتن است.
نوشتن و انواع آن باز هم بیشتر از اینها در زندگی روزمره نقش دارد. هنگام پرکردن فرمها و اظهارنامهها، موقع فرستادن پیامها و پیامکها، و حتی حین درج لیست خرید و ثبت دخلوخرج روزانه، دانش و هنر نوشتن کارساز و دستگیر خواهد بود؛ چراکه نوشتنْ بسیار فراتر از صرفاً چیدن حروف روی صفحات است.
نوشتن گونهای از اندیشیدن است، گونهای که بهنسبت گفتارْ دقیقتر و سنجیدهتر و مستندتر است و از همین بابت در بسیاری از بزنگاهها یار و کمککار میگردد. بگذریم از اینکه مهمترین دستآورد انسان، یعنی تمدن بشری، در بستر نوشتار شکل گرفته و بر مدار آن جریان یافته است.
باری، همانطور که برخورداری از این دانش و هنر میتواند کاروان زندگی را پیش براند و حتی شخص را از آن قافله پیش بیندازد، نابرخورداری از آن هم میتواند در مسیر زندگی آدم دستانداز بسازد و قطار پیشرفت را به ورطۀ سکون و رکود بیندازد.
پیامی بدخوان و چندمعنا که موجب رنجیدن یا گیجشدن مخاطب شده، رسالهای که چندین بار بیشتر از آنچه واقعاً نیاز بوده مکتوب و اصلاح گشته، قرارداد یا اظهاریهای که بهسبب مبهمبودن و دقیقنبودنْ خسارت و مرارت به بار آورده، نامهای که بهخاطر ایجاز مخل یا اطناب ممل یا اصلاً خوانده نشده یا در وصول و حصول منظور و مقصود نویسنده ناکام مانده، و هزاران نمونۀ ریز و درشت دیگری که رخ نمیداد اگر شخصْ مختصری از خموچم نوشتن آگاهتر و در هزارتوی آن واردتر میبود، نمودی است از آنچه گفته آمد.
#زبان #نگارش #ویرایش #
@arayehha
هفت نکته دربارهٔ خلاقیت زبانی
۱. اگر بخواهیم همیشه خلاق باشیم و همواره خلاق بمانیم، نمیتوانیم به چند تکنیک خاص بسنده کنیم، بلکه میباید در درجۀ اول تعریف خلاقیت و در درجۀ دوم سازوکار ذهن را بهطور کلی دریابیم. البته توجه ویژه به خلاقیت در زبان بهعنوان مهمترین ابزار ابراز رفتارهای شناختی انسان هم در این میان بایسته است.
۲. واژهشناسی در ظاهر به واژهسازی و خلاقیت زبانی مربوط نیست، اما در واقع موتور مولد واژهسازی و بروز خلاقیت زبانی است؛ چراکه برای ساختن واژه باید نخست ادوات آن را شناخت و این شناخت ادوات از تأمل در اجزای واژههای موجود و قواعد حاکم بر ترکیب آن اجزا به دست میآید.
۳. اگر پیش از هر کاری مبنا داشته باشیم، بهمراتب بهتر میتوانیم آن کار را انجام دهیم و پس از انجامش کیفیت کارمان را بسنجیم. واژهسازی هم از این اصل مستثنا نیست. بسیاری اوقات، علت واژهسازی ناشیانۀ واژهساز کمبود دانش واژگانی او نیست، بلکه علتش دانش اندک او از مبانی مفهومی و سازوکارهای ذهنی در واژهسازی است.
۴. شناخت جایگاه و کاربرد وندها و بررسی و طبقهبندی آنها بهصورت موضوعی راز واژهسازی حرفهای و خلاقیت همیشگی است.
۵. اگر هم نگوییم عمدۀ متونِ این روزهای دانشگاهها و نشرهای امروز ایران ترجمه است، دستکم بخش مهمی از این متون حاصل ترجمه یا تحت تأثیر ترجمه است. این موضوع به خودی خود نه بد است و نه خوب؛ اما از دید واژهسازی اهمیت دارد، چراکه واژهساز باید با اقتضائات آن زبان مبدأ و ترجمه از آن زبان آشنا باشد.
۶. خلاقیت در سطح نحوی هرچند در حد محدود اما بهطور مؤثری نمود دارد. شاید بتوان گفت اسکلت متن جملاتاند و این اسکلت با نحو زبان به هم پیوند میخورند و با هم معنا میسازند؛ از این رو استفادۀ هنرمندانه و بهینه از این امکان زبانی میتواند وجه تمایز و مزیت رقابتی نویسنده در مقایسه با همکاران یا رقیبان باشد.
۷. سازوکار زبان بسیار پیچیدهتر از آن است که به چند ضابطۀ دستوری، اعم از صرفی و نحوی، محدود و ختم گردد. پشتوانههای فرهنگی و اقتضائات اجتماعی وقتی در کنار سازوکارهای شناختی و ادراکی قرار میگیرند، میتوانند میدان وسیعی برای بروز خلاقیت و اثرگذاری پدید آورند.
نورمحمدی
@arayehha
اطوار یا اطفار؟
به نظرِ شما، کدام یک از صورتهای عنوان درست است؟ با جستوجو در چهار فرهنگِ دهخدا و معین و عمید و سخن دربارۀ هر کدام از آن واژهها به اطلاعاتِ زیر دست مییابیم:
اَطوار [Ɂatvār]: جمعِ طور [towr] بهمعنای
حالتها، کیفیتها، هیئتها، حالها، وضعها، حرکات و رفتار بیمزه، اَدا، ژست، قِر، ناز، اَشکال، اَنحا، روشها، کردارها، رفتارها، گونهها، نوعها
اَطفار [Ɂatfār]: دراَصل، جمعِ طور [towr] بنابراین نگاه کنید به اَطوار
فرهنگهای معین و عمید مدخلِ «اَطفار» را ثبت نکردهاند؛ ولی بهگواهیِ فرهنگهای دهخدا و سخن «اَطفار» صورتِ عامیانۀ «اَطوار» است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که دستِکم در نوشتار، صورتِ معیارِ این واژه «اَدا و اَطوار» است. اکنون این پرسش مطرح میشود که اگر این دو واژه در معنا با هم تمایزی ندارند، پس چرا «اَطوار» به «اَطفار» تبدیل شده است. پاسخِ این پرسش را باید در واجشناسی جُست.
همان گونه که در آوانگاریِ دو واژۀ «اَطوار» و «اَطفار» میبینیم، واجهای /v/ و /f/ هر یک بعد از واجِ /t/ قرار گرفته است. ویژگیهای این سه واج به شرحِ زیر است:
واجِ /v/: صامت، لبیدندانی، سایشی، باواک
واجِ /f/: صامت، لبیدندانی، سایشی، بیواک
واجِ /t/: صامت، دندانیلثوی، انسدادی، بیواک
هر واج بر اثرِ مجاورت با واجهای قبل و بعد از خود و نیز اثرپذیری از آن واجها، به گونهای خاص تلفظ میشود. این گونههای خاص را در واجشناسی اصطلاحاً «واجگونه» مینامیم.
واجِ /v/ در واجشناسی دستِکم هفت نوع واجگونۀ حائزِ اهمیت دارد. یکی از این انواعِ واجگونۀ «نیمواکرفته» است که در این دو موقعیت پدید میآید:
۱. در پایانِ واژه، قبل از سکوت و پس از صامتهای باواک
۲. در آغازِ هجای تکیهدار، پس از صامتهای بیواک
چنانکه پیداست، موقعیتِ واج /v/ در واژۀ «اَطوار [Ɂatvār]» با موردِ دوم کاملاً منطبق است؛ چون هم در آغازِ هجای تکیهدار واقع شده، هم پس از صامتِ بیواک که در این واژه همان واجِ /t/ است قرار گرفته است.
بنابراین واجِ /v/ در واژۀ [Ɂatvār] نیمواکرفته میشود و به سازگارترین واجگونهاش با /t/ تبدیل میگردد. این واجگونه بسیار شبیهِ واج /f/ تلفظ میشود؛ زیرا /f/ فقط از حیثِ مشخصۀ «باواکی/بیواکی» با آن واج /v/ اختلاف دارد.
با توجه به یافتههای بالا، نتیجه میگیریم که در تبدیلِ «اَطوار» به «اَطفار»، فرایندِ آواییِ «همگونیِ پیشروِ ناقص» رخ داده است. در همگونیِ پیشروِ ناقص، از دو صامتِ همنشین، آن که پیشتر است ثابت میماند و صامتی که پس از آن آمده دستخوشِ همگونی شده، برخی مشخصههای واجیِ صامتِ پیش از خود را به خود میگیرد. در این نمونه، واجِ /v/ مشخصۀ بیواکیِ واجِ /t/ را به خود گرفته و نیمواکرفته شده است.
نکته:
۱. تفاوت «واج: [phoneme]» با «واجگونه: [allophone]» در این است که واج ممیزِ معنا است، ولی واجگونه ممیزِ معنا نیست. بهبیانِ دیگر، واجگونهها شِقهای گوناگونِ تلفظیِ واجاند و دراَصلْ آوا هستند.
۲. در زبانِ فارسیِ معیارِ معاصر، در واژههایی که مقولۀ صرفیشان «اسم» است، هجای تکیهدار همیشه آخرین هجاست. مقولۀ صرفیِ «اَطوار» اسم است و آخرین هجایش «وار [vār]» است.
@arayehha
چرا آموزشِ نوشتن باید خصوصی گردد؟
میدانیم که امروزه دانشآموزان و حتی دانشجویان و چهبسا بسیاری دیگر از عوام و خواص در نوشتن بهطورِ عام و در درستنوشتن بهطورِ خاص ناتواناند. علتِ این ناتوانی گذشته از اینکه در فرهنگِ باستانِ گفتارمحورِ ما ریشه دارد، آموزشِ نادرست و ناکافی و ناکارآمدِ ما در نظامِ آموزشی و نیز در فضای جامعهی ماست.
برخلافِ دیگر تحلیلگران و آسیبشناسان که چاره را فقط در آموزشوپرورش و آموزشِعالی میجویند، من راهِحل را در خارج از این دو سازمان میبینم. دلایلم ایناند:
۱. آموزش در دو سازمانِ پیشگفته فراگیر است و همین فراگیریِ بیشازحد سببِ اُفتِ کیفیت و حتی کمیتِ آموزشها شده است؛ زیرا بدیهی است که همهی دانشآموزان و دانشجویان به یک اندازه به این آموزشها نه نیاز دارند، نه علاقه؛ حالآنکه آموزشها برای همه یکسان است و برنامهریزان آموزشی برای آنکه همهی دانشپذیران بتوانند از پسِ آموختنِ این آموزهها برآیند، کمینهی کمیت و کیفیت را در نظر میگیرند.
۲. با افزایشِ شمارِ آموزگاران و استادان، خواهناخواه سطحِ کیفی و ژرفای علمی و هنریِ نوشتن و نیز آموزشِ نوشتن فرومیکاهد؛ چنانکه اکنون هم بسیار میبینیم، خودِ آموزگاران نیز گاهی در نوشتن درمیمانند و از نگارش میهراسند.
۳. هر قدر هم که حکومت و دولت و نهادهای آموزشِ عمومی در این زمینه خوب سیاستگذاری و سیاستگزاری کنند، باز هم کافی نخواهد بود؛ چون نوشتن و خوب و درست نوشتن بسیار بیش از آنچه این عاملها میتوانند و بتوانند، زمان و انرژی میبَرد.
پس راهکار چیست؟
بهنظرِ من، راهکارْ خارج از این نهادها است. مؤسسههایی باید ویژهی این کار پدیدار بیایند؛ یعنی نوشتن، خوبنوشتن، درستنوشتن و خلاقانهنوشتن. در ایران، اکنون چنین کانونهایی با برخورداری از همهی استانداردهای لازم و کافی البته وجود ندارند؛ اما هستند مراکزی که دغدغهشان همین مسئله است. این مؤسسات، هم بهقدرِ کافی علم و تجربه دارند، هم خودْ آموزگارانِ کارآزموده میپرورند، هم زمانِ کافی را برای این هدف دارند و در نظر میگیرند.
پس نقشِ حکومت و دولت و نیز سازمانهای عریض و طویلِ آموزشیشان چیست؟ آموزشوپرورش و آموزشِعالی و نهادهای علمیفرهنگیِ زیرِ فرمانِ حکومت باید هر جا که میتوانند این فرهنگ را بگسترند و بر اهمیتش تأکید کنند. البته پُر هویداست که صِرفِ تأکید کارا نیست و در بِهْترین حالت به شعار خواهد انجامید!
پیشینیان گفتهاند رقم رمق میآورد و بیمایه فطیر است. پس باید پول خرج کنند که نمیکنند و تا سیاستبازی و سیاستزدگی هست، خبری از عِلمآموزی و فرهنگورزی نیست و بدیهی است که سرمایه یکسره بهسوی غوغاسالاریها روانه میشود.
اما آیا با این وضع، باید دست از کار کشید؟
نه! عجالتاً در این دستگاهها آموزگاران و مدیران نقشی بهسزا در انگیزشِ دانشپذیران دارند و میتوانند فضا را بهگونهای بیامایند که نوشتن و درستنوشتن فضیلت شوند. همچنین میتوانند در همکاری با مؤسساتِ یادشده بکوشند و با بهرهگیری از فناوریهای ارتباطی و آموزشهای بیهزینه یا کمهزینه، خود را روزآمد نگاه دارند.
@arayehha
سواد
بگذارید معانیِ درونزبانی و برونزبانیِ این اصطلاحِ «سواد» را در حدِ توان بررسیم تا بهتر بتوانیم دربارهاش غور کنیم. معمولاً وقتی مردم میگویند فلان شخص باسواد است، منظورشان دو حالت بیشتر نیست:
یکی اینکه از نظرِ زبان و بیان قدَر است، و دیگری اینکه از نظرِ دانشِ عمومی یا تخصصی بهرهی وافر دارد. البته من اضافه بر این دو حالت به وجودِ یک حالتِ سوم هم معتقدم و آن اندیشهی نظاممند است؛ یعنی آن نیروی سازماندهنده که میتواند هر چیزی را به مناسبترین وجهِ لازم تبدیل کند و ارائه دهد.
پس درکل به سه حالت میتوانیم سواد را تعبیر کنیم. سواد در دو معنای اولش کاملاً معیّن است. دانشِ علمی و زبانی را باید متناسب با نیازِ نوشته و مخاطب بروز داد. در این حالات، افراط و تفریط خود نمودی از بیسوادی است.
اما سواد در معنای سومش میتواند در هر نوشتهای سریان یابد و جلوه کند. این جنس سواد را البته افرادِ کمتری متوجه میشوند و از عهدهی تجزیهاش برمیآیند؛ ولی همگان از بود و نبودش لذت و رنج میبرند. تلاشِ من در همه حال نمودنِ این حالتِ سومِ سواد است.
@arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️چهاردهمین سالروز
تولد سهگانی مبارک
╔════❖⧽⧽⧽⧽☛Like
@nabzeghalam
@arayehha
Like ☚⧼⧼⧼⧼⧼❖═══╝
╚══════🔸🔹🔸════╝
دربارۀ «ضربالاجل»
واژۀ عربیِ «ضربالاجل» از سه جزء تشکیل شدهاست:
ضرب
ال
اجل
«اجل» یعنی مهلت یا زمانِ مشخص و معیّن.
یکی از معانیِ متعددِ «ضرب» هم در عربی، «تعیین کردن» است.
بنا بر این مثلاً میگویند:
ضَرَبَ لَنا أجَلًا؛ یعنی: مهلتی برایمان تعیین کرد.
«ضربالاجل» یعنی مهلتی که پایانش تعیین شدهاست. معادلِ انگلیسیاش deadline است.
جزءِ آخرِ این واژه، یعنی «اجل»، هیچ ربطی به ریشۀ «عجل» (عجله، عجول، تعجیل) ندارد.
بعضیها به غلط «ضربالعجل» مینویسند، چون خیال میکنند با «عجله» ربط دارد.
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═