eitaa logo
قلمدار (سعید احمدی)
238 دنبال‌کننده
176 عکس
3 ویدیو
3 فایل
سعید احمدی مدیر👇 @saeidaa110
مشاهده در ایتا
دانلود
روح بزرگ شعر علی بن ابی‌طالب امیرمؤمنان، علیه‌السلام اُشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ فَإِنَّ اَلْمَوْتَ لاَقِيكَا وَ لاَ تَجْزَعْ مِنَ اَلْمَوْتِ إِذَا حَلَّ بِوَادِيكَا فَإِنَّ اَلدِّرْعَ وَ اَلْبَيْضَةَ يَوْمَ اَلرَّوْعِ يَكْفِيكَا كَمَا أَضْحَكَكَ اَلدَّهْرُ كَذَاكَ اَلدَّهْرُ يُبْكِيكَا فَقَدْ أَعْرِفُ أَقْوَاماً وَ إِنْ كَانُوا صَعَالِيكَا مَسَارِيعَ إِلَى اَلنَّجْدَةِ لِلْغَيِّ مَتَارِيكَا ترجمه‌ی آزاد: ببند کمربند را محکم برای مردن آنک، مرگ به سویت می‌آید گاه فرودآمدن بر آستانه‌ات بر آن شکیبا باش زره و کلاه‌خود ایمنی‌بخش هنگامه‌ی جنگ و هراس است روزگاری که به تو، گل لبخند می‌بخشد اشک و ماتم هم می‌دهد کسانی را می‌شناسم که با نداری و ناتوانی روح بزرگی° و شجاعت داشتند آنان هرگز خود را به بدی و گم‌راهی نیالودند 🌱 @ghalamdar
مسجد کوفه و دروازه‌ی اژدهاسعید احمدی سال پیش، این عکس را از در ورود به «مسجد کوفه» گرفتم. با اینکه تفاوتی در نقوش آن به چشم می‌خورد، توی ذوق نمی‌زند. هندسه‌ی بنا و کاشی‌های آن به شیوه‌ی معماری صفوی بوی قدمت می‌دهند. خواستم تاریخ بنا را بخوانم که همان نوشته‌ی قرمز گل‌درشت و البته ناهمخوان با عناصر دیداری دیگر، چشمم را گرفت. نوشته‌اند: «باب الثعبان» به معنای در اژدها. همین نام در بالای در و بین نقوش سفید بین زمینه‌ی آبی پیداست. از فهم تاریخ بنا و کاشی‌ها گذشتم. به این فکر کردم که مسجدی با این رتبه و فضیلت، چه نسبت و تناسبی با اژدها دارد؟ دوست و بلکه برادری عالم و محقق از حوزه‌ی نجف همراهم بود. توضیحاتی داد که جالب بود. درباره‌ی این نام‌گذاری سخنان گوناگونی گفته‌اند که همه، یک چیز را روایت می‌کنند. مهم‌ترین و معروف‌ترین سخن این است که امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، علیه‌السلام در همین مسجد بر منبر نشسته بود. اژدهایی از همین جا به مسجد خزید. مردم ترسیدند. شجاع‌ترها خواستند آن را بکشند. وصی پیامبر از هر دو دسته خواست آرام بگیرند. اژدها نزد منبر رفت و کمی ایستاد؛ سپس از همین در بازگشت؛ شاید از همین جایی که من ایستادم و تصویر گرفتم. این‌که سخن گفت یا نگفت و اگر گفت چه بود و چه خواست و چه شنید، تفاوت‌هایی در گفته‌های راویان وجود دارد؛ ولی همه می‌گویند که او از «جن‌‌ها» بود و با این صورت و هیبت نزد امام جن و انس آمد. جالب‌تر اینکه همین در، نام دیگری هم داشته که آن نیز اسم حیوانی دیگر است: باب الفیل. می‌گویند روزگاری که امپراتوری اسلامی اموی می‌کوشید با هر دستاویزی نامی از «علی» نماند فیلی را کنار این در بستند و همواره با تبلیغ و اجبار مردم را وامی‌داشتند به جای «باب الثعبان» به آنجا بگویند «باب الفیل». روزها و روزگار گذشت و اینجا همچنان «در اژدها» مانده است. یاد این حرف‌ افتادم: چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد. پیش از ورود به مسجد چند بار گفتم: یا علی! و به سوی محراب عبادت و محل شهادت آن یگانه مرد تاریخ شتافتم. 🌱 @GHALAMDAR
یتیم فیض‌الله طاهری اردلی (شعر معاصر بختیاری) وا یتیمِ کیـچه‌هـایِ بی کسی سر بِنه ری زونـیه دلـواپسی دی نیا مِن کَلگه‌ها یاری رَسون هُمدُرنگ و تاته‌زایِ بی کَـسون دی نیـا شوگَـردِ پیرِ کیـچه‌ها گُسنه وا خوسیم با دل پیچه‌ها مـه به شـوگارِ دلامـون نی دِرا آرمونامـون ز إی پـس نی وِرا بویِ نـونِ تازه إیـدا دستِ هـو کیچه هرشو تی به ره، سرمستِ هو بعدِزی کی با یتیم غمخوار إبو؟ با نـدارون هُمنشین و یار إبو؟ هَمسو که تیکِس زخین رنگین اوید آسمـونِ کـوفه رنگِ خیـن اوید رَهدَنِس پندونه وَنده مِن گیلیم دردِ بـی درمُـونِنِ با کـی بِگیـم قمبر إز غم شیوراره صحو و شُم چَه مِن خُس پیت اِیاره صحو و شُم سی کُمیل معنا چه داره دی دعا؟ سوز و بُغضِ و ناله‌ی مولا نیا بُغضِ تِشنی پُر زِحرف و ناله بید داغــدارِ یـارِ هـژده سـاله بید صـد سقیـفه دَردِنِ نا میـنِ دل صد خـوارج درد بید و خینِ دل تو «قُرونِ ناطقی» دردت به خُم خین گِریوُم، حرفُم إی‌طور اگُم: مو یتیـمی إز یـو بالاتر نَدیـم که عدالت بی علـی مَهنه یتیـم 🌱 https://eitaa.com/vargah @GHALMDAR
عید فطر ما خورشید و ستارگان و بدر ما اوست بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست عید رمضان و شب قدر ما اوست (مولوی جلال‌الدین بلخی) 🌱 @GHALAMDAR
گذشت آمد مه شوال و مه روزه گذشت و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت صد شکر خدا که روزی روزه‌ی ما گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت (فروغی بسطامی) 🌱 @GHALAMDAR
پهلوان آمد مولوی جلال‌الدین رومی 👇 هین که هنگام صابران آمد وقت سختی و امتحان آمد این چنین وقت عهدها شکنند کارد چون سوی استخوان آمد عهد و سوگند سخت سست شود مرد را کار چون به جان آمد هله ای دل تو خویش سست مکن دل قوی کن که وقت آن آمد چون زر سرخ اندر آتش خند تا بگویند زر کان آمد گرم خوش رو به پیش تیغ اجل بانگ بر زن که پهلوان آمد با خدا باش و نصرت از وی خواه که مددها ز آسمان آمد ای خدا! آستین فضل فشان چون که بنده بر آستان آمد چون صدف، ما دهان گشادستیم که‌ابر فضل تو درفشان آمد ای بسا خار خشک کز دل او در پناه تو گلستان آمد من نشان کرده‌ام تو را که ز تو دلخوشی‌های بی‌نشان آمد وقت رحمست و وقت عاطفت است که مرا زخم بس گران آمد ای ابابیل! هین که بر کعبه لشکر و پیل بی‌کران آمد عقل گوید مرا خمش کن بس که خداوند غیب‌دان آمد من خمش کردم ای خدا! لیکن بی من از خان من فغان آمد «ما رمیت اذ رمیت» هم ز خداست تیر ناگه کز این کمان آمد 🌱 @ghalamdar
ویراستاری می‌کنم 📝 🖋 رضا بابایی (زاده‌ی خرداد ۱۳۴۳، وفات: فروردین ۱۳۹۹) 👇 «من زبان پارسی را پاسداری می‌کنم» از شراب واژه هر دم می‌گساری می‌کنم می‌کنم مس را طلا و سنگ را لعل عقیق بس خر و اَستَر که چون اسبِ سواری می‌کنم دشمنم با هر که قانون را «پیاده می‌کند» خسته‌ام از این بلی‌هایی که آری می‌کنم دائماً این «بی‌تفاوت»‌ها عذابم می‌دهند ای بسا شب‌ها که جای «عیش» «زاری» می‌کنم از کجا آمد «توسط»؟ من نمی‌دانم؛ ولی تا نریزم خون او را بی‌قراری می‌کنم «است» را تا هست، «می‌باشد» نباشد خوب‌تر «پایمردیِ» غلط را «پایداری» می‌کنم «درب» را «در» می‌کنم، «کنکاش» را «کاوشگری» همچنین «تحکیم» را من «استواری» می‌کنم بی‌پدرمادرتر از ابن‌زیاد است این «زیاد» از چنین ننگی زبان را پاک و عاری می‌کنم با که گویم من نمی‌خواهم تو «همیاری» کنی؟ بچه‌‌جان! آدم شو و بنویس «یاری می‌کنم» گو چنین کردم، مگو «انجام دادم» آن‌چنان گر چنین گویی تو را خدمت‌گزاری می‌کنم ای خدا! داد مرا بستان از این «لازم به ذکر» مُردم از بس مُرده را بیمارداری می‌کنم پارسی گو، گرچه تازی نیز گاهی خوش‌تر است من بدین رو «تعزیت» را «سوگواری» می‌کنم معصیت بالاتر از «در راستا» و «ارتباط»؟ از گناهی این چنین پرهیزکاری می‌کنم شد زبان ویران از این «مورد»نویسان مَشنگ در ره «مورد»زدایی جان‌سپاری می‌کنم گرچه عمران صلاحی متصل می‌کرد من به‌جِد خودداری از این وصله‌کاری می‌کنم ای دریغا! عصر رایانه است و فصل واژه‌ها وصل می‌جستم ولی ویراستاری می‌کنم یا الهی! گر ز ویرایش رها گردانی‌ام من تو را «تقدیر» نه، بل «حق‌گزاری» می‌کنم بعدِ عمری کار فرهنگی و ویرایش، کنون از برای پاچه‌خواری، پاچه‌خاری می‌کنم در حساب جاری‌ام یک نقطه می‌بینی و بس گرچه عمری نقطه و ویرگول‌گذاری می‌کنم زندگی مانند جمله، مرگ، همچون نقطه است دیدن این نقطه را لحظه‌شماری می‌کنم🖤 🌱 @GHALAMDAR
به هر کجا که اوست ... علی اسفندیار (معاصر) 👇 قطار می‌رود و می‌برد مرا به نقطه‌های دفترم به روی خط‌ عاشقی ولی چه دیر یافتمش در آن کویر و کوه چه دور می‌رود به جانب جنوب قطار می‌رود و می‌برد مرا به دوردست‌‌های دور از هوس که شاخه‌ها بی‌امان آدم‌اند قطار می‌رود و می‌برد مرا به نقطه‌ی شمالی جنون قطار می‌رود از ایستگاه و مانده عطر تن به روی صندلی و پا به پای این قطار انتظار می‌رود به هر جهت به هر کجا که او نشسته است 🌱 @ghalamdar
بهشت بقیع نگارخانه‌ی اشراق در خیابان صفائیه قم است. نخستین نمایشگاه امسال آن تصاویر برجای‌مانده از روزگار پیش از تخریب قبور ائمه در قبرستان بقیع شهر مدینه است. این کار با زحمت و پشتکار مؤسسه‌ای مردمی به نام «بهشت بقیع» به نمایش درآمده است. می‌خواستم طبق روال، در دفتر نمایشگاه نظرم را بنویسم؛ ولی چون این نمایشگاه در نوع خود بی‌سابقه به نظر می‌رسید، سری به دوست و برادر عزیزمان آقای جلال‌وندی (مدیر گالری اشراق) زدم و شماره‌ای از مسئولان مؤسسه گرفتم و تلفنی از این ابداع و خلاقیت و زحمت بسیار ارزشمند تشکر کردم. این نمایشگاه پژوهش‌محور الگوی خوبی است برای مجموعه‌های مردمی و هر کسی که خودش انگیزه‌ای برای کاری دارد که سازمان‌ها و ادارات از آن غافل بوده‌اند یا به آن اعتقاد نداشته‌اند. باور دارم که دین و فرهنگ، کوشش و مراقبت مردمی و خودجوش می‌خواهد؛ چه صاحبان حکم و امضا بخواهند و چه نخواهند. 🌱 @ghalamdar
این تصویر از تازه‌ترین عکس‌های یافت شده درباره‌ی حرم ائمه‌ی بقیع (سه ماه پیش از تخریب) است. جمود و جنون قرائت وهابی و سلفی از اسلام به ویرانی اماکن مقدس اسلامی انجامید که مهم‌ترین آن‌ها قبر پیشوایان معصوم مدفون در بقیع است. 🌱 @ghalamdar
نمایشگاه تصاویر بر جای مانده از حرم ائمه‌ی بقیع در صدویکمین سال پس از تخریب. «نگارخانه‌ی اشراق قم» 🌱 @ghalamdar
ویراستاری می‌کنم عمران صلاحی (معاصر) 👇 «من زبان فارسی را پاسداری می‌کنم» چون که دارم روز و شب ویراستاری می‌کنم می‌کنم «اقدام لازم» را علیه «برعلیه» هر کجا گنجشک می‌بینم قناری می‌کنم حرف‌ها و جمله‌ها را می‌کنم زیروزبَر با قلم آبِ روان را آبِ جاری می‌کنم گر «هلیکوپتر» ببینم می‌نویسم «چرخ‌بال» «پارک‌»ها را «بوستان‌»های بهاری می‌کنم می‌گذارم روی کاغذ «کَرد» را جای «نمود» هرکجا «ماشین» بیاید من «سواری» می‌کنم «می» اگر چسبیده باشد، می‌کنم آن را جدا «ها» اگر دیدم جدا شد، وصله‌کاری می‌کنم گر کنم با جمله‌ی ویرایشی اِبراز عشق دلبر بیچاره را از خود فراری می‌کنم گر ببینم یک غلط، کوبم دودستی بر سرش کله‌ی الفاظ را از موی، عاری می‌کنم شیر را وا می‌کنم، در دست می‌گیرم شلنگ گلشن باغ ادب را آبیاری می‌کنم 🌱 @ghalamdar
معلم سعدی شیرازی معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب؛ ترشروی تلخ‌گفتار بدخوی مردم‌آزار گداطبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار؛ نه زهره‌ی خنده و نه یارای گفتار. گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند: پارسای سلیم، نیک‌مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی. کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی. استاد معلم چو بود بى‌آزار خرسک بازند کودکان در بازار بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم. معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه، دیگر چرا کردند؟ پیرمردی ظریف جهاندیده گفت: پادشاهی پسر به مکتب داد لوح سیمینش بر کنار نهاد بر سر لوح او نبشته به زر جور استاد به ز مهر پدر (حکایت چهارم باب هفتم گلستان) 🌱 @ghalamdar
مکتب صادق غلامعلی آسترکی (معاصر) کلام و علم صادق می‌کشد سوی خدا ما را و عاقل می‌کند با جمله‌ای، مجنون و شیدا را حدیث و علم و دانش احترامی خاص می‌یابند چو جعفر می‌نهد بر شانه‌های کوه علم، پا را به منبر می‌رود نور و حدیث عشق می‌گوید و روشن می‌کند با خطبه‌ای دنیا و عقبا را نشسته در کلاست مالک و صفوان و جابرها که از علم تو مملو می‌کنند آن‌گاه دنیا را تو هر شب روضه می‌خوانی برای خون ثارالله و مویه می‌کنی در ناله‌هایت رنج زهرا را ره اسلام ناب از مکتب و علم شما باز است که کامل کرده‌ای با هدیه‌ی جان، مذهب ما را 🌱 @ghalamdar
حکایت بیداری سعدی شیرازی (قرن هفتم) ویرایش و تنظیم: قلمدار 🌱 فرو رفت جم را یکی نازنین کفن کرد چون کرمش، ابریشمین به دخمه برآمد پس از چند روز که بر وی بگرید به زاری و سوز چو پوسیده دیدش حریرین کفن به فکرت چنین گفت با خویشتن من از کرم برکنده بودم به زور بکندند از او باز کرمان گور در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از بن نکند قضا نقش یوسف‌جمالی نکرد که ماهی گورش چو یونس نخورد دو بیتم جگر کرد روزی کباب که می‌گفت گوینده‌ای با رباب: دریغا! که بی ما بسی روزگار بروید گل و بشکفد نوبهار بسی تیر و دی‌ماه و اردیبهشت برآید که ما خاک باشیم و خشت (بوستان، باب نهم، بخش هفتم) 🌱 @ghalamdar
چراغ بیوه‌زن و شهر سوخته شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی (قرن هفتم) ویرایش و تنظیم قلمدار 🌱 شنیدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان که خاطرنگهدار درویش باش نه در بند آسایش خویش باش نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و بس نیاید به نزدیک دانا پسند شبان خفته و گرگ در گوسفند برو پاس درویش محتاج دار که شاه از رعیت بود تاجدار رعیت چو بیخند و سلطان، درخت درخت، ای پسر! باشد از بیخ سخت مکن تا توانی دل خلق ریش وگر می‌کنی، می‌کنی بیخ خویش مراعات دهقان کن از بهر خویش که مزدور خوشدل کند کار بیش مروت نباشد بدی با کسی کز او نیکویی دیده باشی بسی شنیدم که خسرو به شیرویه گفت در آن دم که چشمش ز دیدن بخفت برآن باش تا هرچه نیت کنی نظر در صلاح رعیت کنی الا! تا نپیچی سر از عدل و رای که مردم ز دستت نپیچند پای چراغی که بیوه‌زنی برفروخت بسی دیده باشی که شهری بسوخت از آن بهره‌ورتر در آفاق نیست که در ملک‌رانی به‌انصاف زیست خدا ترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزگار بد اندیش توست آن و خونخوار خلق که نفع تو جوید در آزار خلق ریاست به دست کسانی خطاست که از دستشان دست‌ها بر خداست مکافات موذی به مالش مکن که بیخش برآورد باید ز بن مکن صبر بر عامل ظلم‌دوست چه از فربهی بایدش کند پوست سر گرگ باید هم اول برید نه چون گوسفندان مردم درید دو همجنس دیرینه را هم‌قلم نباید فرستاد یک جا به‌هم چه دانی که هم‌دست گردند و یار یکی دزد باشد، یکی پرده‌دار چو نرمی کنی خصم گردد دلیر وگر خشم گیری شوند از تو سیر درشتی و نرمی به‌هم در به است چو رگ‌زن که جراح و مرهم‌نه است جوانمرد و خوش‌خوی و بخشنده باش چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش نیامد کس اندر جهان کو بماند مگر آن کز او نام نیکو بماند نمرد آن که ماند پس از وی به‌جای پل و خانی و خان و مهمان‌سرای هر آن کو نماند از پسش یادگار درخت وجودش نیاورد بار وگر رفت و آثار خیرش نماند نشاید پس مرگش الحمد خواند چو خواهی که نامت بود جاودان مکن نام نیک بزرگان نهان یکی نام نیکو ببرد از جهان یکی رسم بد ماند از او جاودان (بوستان، سرآغاز باب اول) 🌱 @ghalamdar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به معنای واقعی کلمه هیچ چیزی جای کتاب را نمی‌گیرد. فرموده‌ها و رهنمودهای رهبر عالم و فرزانه انقلاب در نمایشگاه بین‌المللی کتاب ۱۴۰۳ سؤال ویژه کانال گعده نویسندگان: اگر چیزی جای کتاب را نمی‌گیرد، جای نویسنده را چه کسی می‌گیرد؟ 🌱 @qhadeh
| در حال به روزرسانی ✍️ پویش نوشتن 👇 جواد محدثی | احمد عابدی | ابوالقاسم علیدوست | سیدمحمدمهدی میرباقری | نجف لکزایی | داود مهدوی‌زادگان | احمدحسین شریفی | حبیب الله بابایی | سیدسجاد ایزدهی | حسین سوزنچی | علی محمدی | میراحمدرضا حاجتی | محمدرضا فلاح شیروانی | محمدرضا باقرزاده | محسن الویری | شریف لک‌زایی | مجتبی رستمی‌کیا | علیرضا پناهیان | سیدمهدی موسوی | مهدی سلطانی | محمدصدرا مازنی | سیدیاسر تقوی | مهدی مسائلی | سلمان رئوفی | علی مهدیان | احمد اولیایی | مرتضی رجائی | حمید احتشام | محمدحسین پیشاهنگ | احمد جهان بزرگی | محمد شیروانی | روح الله سلیمانی | تقی متقی | سیدعبدالله هاشمی | علی مؤیدی | محمدحسن مولا | سعید احمدی | مهدی قنبریان دهکردی | سید محمدحسین راجی | مهران شفیعی | محمد جعفری | محمدباقر خراسانی | فرهاد فتحی | محمدرضا حدادپور جهرمی | یحیی جهانگیری | علیرضا داودی | سیدکاظم روح‌بخش | قدیر اسفندیار | محمدرضا آتشین صدف | هادی حمیدی | مجتبی عادل‌پور | محمدجواد محمودی | امیر خندان | علی بهاری | علی ابراهیم‌پور | علی کردانی | سیدمحمد هاشمی | مجید پاک‌نیت | بهروز دلاور | محمد مختاری | بابک شکورزاده | هادی سمتی | محمدرضا سلیمانی | سیدمیلاد حسینی | محسن عبدالله زاده | محمدجواد سلیمانی | سیدهادی حسینی اصل | دانیال بصیر | سیدمحمدباقر میرصانع | رسول لطفی | مجتبی میرزایی | مصطفی گودرزی | هاشم جنگجو | علی عسگری | محمدمهدی حکیمیان | مرتضی بذرافشان | علی تقوی دهکلانی | محمدعلی نبی‌نژاد | سجاد قربانی | حمیدرضا مظاهری سیف | داود مؤذنیان | مرتضی قره‌باغی | عبدالصالح شمس‌الهی | مصطفی راهی | حسین انجدانی | حمیدرضا غریب‌رضا | میلاد حسن‌زاده | محمدحسین افشار | مصطفی ایزدی | امین دهقانی | سید محمدحسین دعائی | حمیدرضا باقری |امیرحسین محمودی | محمدمهدی ابراهیم‌پور | محمد منتج | سیدعلیرضا موسوی | محمدعلی بابایی | محمدرضا بابایی | سعید کرمی | مجید ابطحی | قاسم روزبهانی | محمدجواد رحمانی | علی اسفندیار | مهدی ایوبی | میثم قاسمی | مجید دهقان |جواد حاجی‌اکبری | متین فراوانی | حسن بابایی | قدرت الله غلمانی | علیرضا ژوبین | محمد دهقانی شورکی | حجت میرزاده | ابراهیم اسماعیلی | علی رئیسی | مهدی زندی | حامد صائب‌نژاد | حامد خواجه | سیدحسین علوی | احسان قربانی | حمید خالدیان | محمدمهدی دستورانی | مهدی الوندی | محمدعلی هراتی | محمد محققی‌نژاد | علی آزاد | محسن بختیاری | جواد رستمی | محمد قطرانی | عبدالمجید خرقانی | میرزا محمدرضا صفائی تخته فولادی | محمدباقر حسن زاده | جواد حاجی اکبری | موسی آقایاری | حسین مرتضی‌نیا | محمدمعصوم احمدی | محمدمهدی مقدسی | مهدی شبان | محمدمهدی حسین زاده | سیدمحمدمهدی شفیعی | علی احمدی مهر | عبدالرضا نظری | حسن بابانژاد | عماد پیوندی | محمدرضا پیوندی | محمدجواد جنگی | سیدحسن علوی | علی فاطمی پور | رضا خیابانی | علیرضا سیاحت | محمدمهدی طباخیان | محمدحسن وکیلی | حمیدرضا ترابی گیلانی | امین اسدپور | رسول چگینی | علی فراهانی | امید محمدی سروش | محمدجواد یعقوبی | مجید بیک زاده | 🔁 صفحات تعاملی👇 1. افکار بانوان حوزوی 2. شاعران حوزوی 3 یادداشت‌خوانی 4. دوستان کتاب 5. بهتر بنویسیم 6. رسانه‌ی نخبگان 7. زبان مادری 8. هم‌نویسان 9. ویراستی‌ها 10. هم‌قلم 11. پویاگراف 12. جهاد روایت 13. فعالان هنر و رسانه 14. گعده‌ی نویسندگان 14. تدریس خلاق روزنامه‌نگاری (خصوصی) 🔁 مطبوعات، نشریات و خبرگزاری‌های تعاملی: 1. روزنامه سراج 2. خبرگزاری حوزه 3. صدای حوزه 4. خبرگزاری فارس 🔆 نویسندگان حوزوی استان‌ها و ارتباط با سردبیران👇 1. خراسان رضوی 2. چهارمحال و بختیاری 3. آذربایجان غربی 4. همدان 5. کرمان 6.اصفهان 7. زنجان 🌻نخبگان، استادان و دوستان‌تان را به دعوت کنید.👇 https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6 🌱 @qhadeh
آتش دل از جاده‌ی سه‌شنبه‌شب قم... فاضل نظری (معاصر) ویرایش و تنظیم قلمدار 🌱 مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جاده‌ی سه‌شنبه‌شب قم شروع شد آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد خورشید، ذره‌بین به تماشای من گرفت آن‌گاه آتش از دل هیزم شروع شد وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت بی‌تابی مزارع گندم شروع شد موج عذاب یا شب گرداب؟ هیچ یک! دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد از فال دست خود چه بگویم که ماجرا از ربنای رکعت دوم شروع شد در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار تا گفتم السلام علیکم... شروع شد (شعر زیارت) 🌱 @ghalamdar
به پاس‌داشت زبان فارسی و نکوداشت فردوسی فریدون ضحاک‌کش ابوالقاسم فردوسی (قرن چهارم و پنجم قمری) ویرایش و تنظیم قلمدار 🌱 چنین داد پاسخ فریدون که تخت نماند به کس جاودانه نه بخت منم پور آن نیک‌بخت «آبتین» که بگرفت ضحاک ز ایران زمین بکشتش به زاری و من کینه‌جوی نهادم سوی تخت ضحاک روی کمر بسته‌ام لاجرم جنگجوی از ایران به کین اندر آورده روی سرش را بدین گرزه‌ی گاوچهر بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر چو بشنید ازو این سخن «ارنواز» گشاده شدش بر دل پاک راز بدو گفت: شاه آفریدون تویی؟ که ویران کنی تنبل و جادویی؟ کجا هوش ضحاک بر دست توست! گشاد جهان بر کمربست توست ز تخم کیان ما دو پوشیده پاک* شده رام با او ز بیم هلاک همی جفت‌مان خواند او جفت مار چگونه توان بودن ای شهریار؟ فریدون چنین پاسخ آورد باز که گر چرخ دادم دهد از فراز ببرم پی اژدها را ز خاک بشویم جهان را ز ناپاک، پاک *شهرناز و ارنواز (دختران پاکیزه و پوشیده‌روی جمشیدجم) که آژی‌دهاک بر آنان دست‌یافته بود. (شاه‌نامه) 🌱 @ghalamdar
تبرها ✍سعید احمدی 🌱 گاهی حرف‌هایی ته دل آدم می‌ماند که می‌ماند. نه می‌شود گفت نه می‌شود نوشت. بغض‌های ته معده‌اند. می‌شوند زخم. می‌شوند خون. حالا چه فرقی می‌کند خون دل باشند یا معده و روده. مهم این است که فقط خودت می‌دانی و می‌بینی چه بر سرت آمده است. این روزها، حال یکی در این حوالی همین است که گفتم. کارش کشیده به مصرف دارو برای التیام زخمی رسیده. غم می‌خورد و خون پس می‌دهد. کم جای جراحت ندارد این دل وامانده؛ این یکی هم رویش. یا می‌کشد تو را یا پوستت را از اینی که هست کلفت‌تر می‌کند. خون دل آتشی است که آدم‌ها را زنده زنده می‌پزد. درد دارد. ناله دارد. فریاد و عربده دارد. همه‌اش بی‌صدا، همه‌اش خاموش. همین دور و بر یکی افتاده میان دیگ جوشان پر از معادله‌های معلومی که مجهول نشانش می‌دهند. آن سوی قصه‌ی زندگی یک انسان غصه‌هایی هست که جمادات را ذوب می‌کند تو که فقط یک معده‌ای. هضم نکن! عیبی ندارد؛ ولی به خودت فشار نیاور. گناه تو نیست. گناه لقمه‌هایی است که برای معده‌ی سالم نساخته‌اند. امروز هم می‌گذرد و فرداهایی می‌آید مثل دیروز و پریروز. دلت را خوش کن به شیرین‌بیان، به میوه‌ی درختان بلوط، به ریشه‌ها و درختانی که التیام دادند و سایه انداختند؛ اما کلنگ‌ها و تبرها افتادند به جانشان؛ ولی کم نیاوردند و کم هم نشدند. تیشه‌ها و تبرها ریشه ندارند؛ ولی بلوط‌ها پیوندی ازلی و ابدی با آفرینش دارند. 🌱 @ghalamdar
داس‌هاسعید احمدی 🌱 ما مرده‌تر از آنیم که زنده‌ها بلکه سرزنده‌های دوزخ صندلی‌های سیاه تحکیم و تحکم سراغی از ما بگیرند. آن‌قدر سدر و کافور بو کشیده‌ایم که خیلی راحت بوی تند و تیز جانوران جیفه‌خوار را از آن دوردست‌ها می‌فهمیم. انا لله برای شما، الیه راجعون برای ما. دنیا فقط یک دسته دارد. داسی برای درو گندمی که آدم، پیش از هبوط خورد. فرقی نمی‌کند که دروگرها کمر خم کنند و زاویه دست‌ها را بچرخانند، عرق بریزند و پشته و بافه بسازند یا پشت کمباین کولردار بنشینند و برای سنتی‌ها قیافه بگیرند. نهایت ارتفاع آنان خیلی که باشد خلبانی هواپیمایی است که خوشه می‌چیند. بقیه هر چه و هر قدر که باشند دیگر از جهان کفن و دفن و الفاتحه مع‌الصلوات‌اند. هنوز هبوط نکرده‌اند. نه اینکه پا روی زمین نگذاشته باشند، نه! گندم‌زارها را هبه کرده‌اند به برادر خواهرهای ناتنی. رفته‌اند ته چاه و ذکر یونسیه می‌خوانند؛ شاید هم زیر یک درخت سایه‌دار؛ شاید زیر ابرهایی که می‌خواهند ببارند. شاید کنار چشمه‌ای که آبش جان می‌دهد برای غسل «میت». کنارتر اما چشمه‌ای است داغ و شور که بوی گوگرد هم می‌دهد انگار! شاید هم باروت! جان می‌دهد برای غسل «جنایت». فرزندان آدم، جهان را تقسیم کرده‌اند: انا لله برای شما، الیه راجعون برای ما. 🌱 @ghalamdar
ادامه دهیم قیصر امین‌پور (معاصر) 🌱 خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم 🌱 دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم 🌱 بیا به سنت پیشینیان کمر بندیم که یا ز پای در آییم، یا ادامه دهیم 🌱 شکست کشتی دریادلان اگر در موج از آن کرانه که ماندند، ما ادامه دهیم 🌱 اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم 🌱 اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آیینه‌ها ادامه دهیم 🌱 تو آن قصیده‌ی شیوای ناتمامی، کاش! به شیوه‌ای که بشاید، تو را ادامه دهیم 🌱 @ghalamdar
سقراط اجتماعی متن کامل را در کانال 👈قلمدار👉 بخوانید. 🌱 سقراط اجتماعی ایرانی‌تبار با آموزه‌هایی همچون «کارگزار خدمت‌گزار» و «انسان فرشته‌ی انسان» جهان دک‌وپز را با چالش‌های جدی و شکننده‌ای روبرو کرده است. 👇 عضو شوید و بخوانید 🌱 @ghalamdar